لبی پر خنده جانی فارغ از تشویش می خواهم
به دنیا هر چه نعمت از برای خویش می خواهم
دو تا پاساژ و یک گاراژ و چندین خودروسنگین
و ایضا چند ویلا جمله در تجریش می خواهم
حقیقت گر چه اکنون پولم از پارو رود بالا
مرا کافی نمی باشد که بیش از پیش می خواهم
کمال دست و دلبازی ببین آزادگی بنگر
که نوش از بهر خویش و بهر یاران نیش می خواهم
نبینم تا که دست حاجت هر بینوایی را
به کار خویش و راه خویش سر در پیش می خواهم
شدم سیر از کباب بره تیهو کبک قرقاول
بزاقم گشت جاری قلوه ی درویش می خواهم
برای غارت اموال مردم آگهی دادم
که این جانب شریکی چند کافر کیش می خواهم
تقاضا گر چه آمد از هزاران تن مآل اندیش
ولی من یک نفر چون خویش مال اندیش می خواهم
سعادت گر رفیقم گردد و بختم کند یاری
خراج از قاطر مفلوک و باج از میش می خواهم
به جای یار شاطر بار خاطر گشته ام اکنون
فراوان عذر از بیگانه و از خویش می خواهم.