زیر سقف آسمان یکباره گامی زد دلم
تا دم از معشوقه آیینه فامی زد دلم
تشنگی در تشنگی در این بیابان است و بس
وصل و رفع تشنگی گهگاه گامی زد دلم
چون کبوتر عشق را پرواز داده معرفت
باز در رقص آمد و بالی به بامی زد دلم
چون قلم از شور سرشار است و جانم تشنه است
جان به لب شد جان من، ازهجر وا ، می زد دلم
با گناهی فرد شد زوجی و هجران پا گرفت
باز هم دم زد ز وصل ، اینگونه کامی زد دلم
در دعایم عشق را فریاد کردم یا حسین!
« باحسین» در استجابت باز نامی زد دلم
کاشکی در بیت آخر مژده می دادند باز:
وصل هجران شد مهیا؛ باز جامی٬ زد دلم!
زهرا علی بابایی
تاریخ ارسال :
1395/6/21 در ساعت : 19:8:10
| تعداد مشاهده این شعر :
677
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.