نگـذاریـد کـه ایـن کـار بـه آنجـا بکشد
که دلم، از همه کس ، از همه جا پا بکشد
حس تلخی ست مبادا که ازین ، کار خودم
با خودم آخـر ایـن قصـه به دعـوا بکشد
هر ستاره که درخشید شهابی شد و رفت
ترسم آن ست کـه کارم بـه خدایا بکشد
سر این رشته درازست خـدایا چـه کنم؟
مـی رود اوج بگـیرد بـه ثـریـا بـکشـد
دیگر از مسجد و از صومعه بیزار شدم
شاید ایـن بـار نـمازم به فرادا بکـشد
می روم راه بجویم به سرِچشمه عشق
کار رود الـبته بـاید که به دریا بکشد
مثل یک ذرهٔ رقصان شده ام در خط نور
نگذارید که عـشق از دل مـن پا بکشد
شهره روشن
۹۵/۸/۱۷
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1395/8/23 در ساعت : 23:25:33
| تعداد مشاهده این شعر :
396
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.