به نام حضرت شعر
سلام
در جواب جناب خصلتي عزيز كه انگار كمر همت بسته اند تا نظم را جايگزين شعر كنند بايد مطالبي را در خصوص اين اثر بيان كنم
قبل از آن مرا مرتكب جرم هرزگاهي آمدن به سايت و چيزي گفتن و رفتن نموده اند كه بايد بگويم من كم سعادتم و مشغله فرآوان اين جرم را هم مي پذيرم .خدا توفيق دهد بتوانم همواره در اين سايت وزين حضور داشته باشم و بياموزم
اما در خصوص آنچه در دفاع از اين شعر فرموده ايد بايد من هم به مثال هاي شما اشاره كنم
١-بيت اول كه هيچ ،نظم مطلق است همانند
چنين گفت رستم به اسفنديار!
٢-بيت دوم هم از شعله ور شدن آه و دود و غبار گفته كه تنها شعله ور شدن آه ملموس و مورد تاييد است همانند آه جان سوز و ...و آن دو كلمه ديگر كه عطف شده اند تنها براي پر كردن وزن آورده شده اند و باعث ضعف معنا و تصوير و تخيل شده اند.البته شعله ور شدن آه هم كليشه اي و مختص اين اثر نيست
٣-اشتباهي كه شما جناب خصلتي در خصوص اين اثر نموده ايد در بيت سوم بيشتر گوياست
شما فكر مي كنيد هر كس به تصاوير و تعابير و مضاميني كه شاعران ديگر بارها به زيبايي هر چه تمام تر آورده اند روي بياورد و در وزن و محتواي ديگر از آنها استفاده كند شعر گفته !؟ به نظر من تنها كار بيهوده اي انجام داده كه همان نظم گويي است
خاك مرگ پاشيدن
سردي زمان و ...بارها در ادبيات ما استفاده شده اند و چه زيبا و شاعرانه
ابيات بعدي هم اينگونه اند
واما سخن آخر
جناب خصلتي من نه دنبال معروفيتم و نه محبوبيت
بيست و دو سال در حوزه شعر و داستان و موسيقي كار مي كنم با آنكه رشته تحصيلي من كارشناس ارشد عمران است
دبير و داور و مجري و برگزيده جشنواره ها هم زياد بوده ام
چندين تن از اعضاي اين سايت هم از شاگردان من هستند
خواهشا ادبيات خود را عوض كنيد
و جانب ادب را رعايت نماييد
مانا باشيد
اما اينجا بصورت نثري منظوم و بي روح