چون جزيره ي بي كس خو كنم به خاموشي
شهرتم به پابوست آيد اي فراموشي!
لذّّتي ست تنهايي، لذّّتي كه دريابي
بعد از آن نمي خواهي لذّّت هماغوشي
چون فلك نمي خواهم جامه ي ريا پوشم
از چنين قباي نحس به بود كفن پوشي
کودکانه مي گريد قلب سي و شش ساله
دير شد كه آغازد فصل آرزوجوشي
مي كشد دل نازك مرده ی محبّت را
زين وظيفه ي وزنين كی دهی سبك دوشي
گفتي ام؛ نمي داني طعمِ سيب ِممنوعي
كز دكان شربت ها آب سيب مي نوشي
شش جهت مخنّث شد زير چرخ بدگوهر
از كه مي توان جُستن مردي و سياووشي
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/7/27 در ساعت : 10:26:58
| تعداد مشاهده این شعر :
1827
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.