ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



اندیشه های تاگور


 



                                  



رابیندرانات تاگور



 



اندیشه ها



(برگردان به فارسی از ترجمه روسی کالوباوسکی و توبینسکی)



 



1. . صبحی پشت پنجره خود نشسته ام، دنیا درست مثل رهگذریست: او برای دقیقه ای درنگ می کند، به سوی من سری تکان می دهد و می گذرد.



 



2. . گزار  این پاره های اندیشه مثل خشخش برگ هاست: شادانه در ذهن من صدا می دهند



 



3. آسایش نیز با کار پیوند است چنان که پلک با چشم.



 



4. اشک های زمین گل تبسم اورا آب می دهند.



 



5. آن که چراغ خودرا در پشت می نهد سایه اش از وی پیش می افتد.



 



6. اگر سرشک شما هنگام غروب چشمان شمارا تیره می کند پس نگاه شمارا در برابر ستاره ها هم می بندد.



 



7. ریگی که مجرای رود را پوشیده است در طلب امواج شرفه دار آب به مناجات نشسته.



            اما راکد است، آیا جذب سیلان آب می شود؟



           



8. تیرگی نگاه او همان گونه خواب های سنگین را می دمد، چنان که باران شب.



 



9. ما باری در خواب دیدیم که به هم بیگانه ایم. بیداری ما آن بود که دریافتیم: چه قدر برای یکدیگر عزیز هستیم.



 



 10. اندوه در قلب راضی خاموش گردید چنان که شفق شام میان درختان ساکت.



 



11. غبار های ناعیان به دلم می رسند چون نسیم و موج مناجات گونه سرود او.



 



12. دریا! سخن تو از چیست؟



    -  سخن من سوال جاویدان است.



    آسمانا! پاسخ تو چیست؟





  • سکوت جاویدان.





 



13. دل من! گوش بده بر نجوای جهان که عشق را بر تو عرضه کرده است.          



 



14. اسرار خلاقیت شبیه تیرگی شب است: آن سرشار عظمت است. غرور دانش دقیقا مثل مه صبح گاه است.



 



15. پرندگان دیر مانده که تابستان را به سرودن سپری کردند پیش از پرواز پشت پنجره ی من با سرود بدرود درنگ        می کنند.



            و همزمان برگهای خزان: این ها سرودن نمی دانند، خشخش می کنند و می ریزند با آه.



 



16. ای رمه جهانگردان کوچک، بگذار همیشه بال افشانی شما در سرود من باقی بماند.



 



17. شما اصل خودرا نمی بینید، آنچه شما از خود می بینید تنها سایه ی شماست.



 



18. یا پردوردگار! خواهش های من جاهلانی هستند که با فریاد سرود تورا ناشنوا می کنند. نه! من تنها گوش خواهم کرد.



 



19. نه من بهترین را برمی گزینم،



     بهترین مرا برمی گزیند.



 



20. میان بیابانی فراخ گسترده بر کرانه ها همه چیز در اشتیاق یک ساقه گیاهی می سوزد که او سری می افشاند و می خندد و دورتر پرواز می کند



 



21. زندگی عبارت است از جاویدانه شگفت زدگی نو به نو از وجود خویش.



 



22. نور آفتاب با عریانی معصوم طفلانه ی خود روی این برگ های سبز می خزد. خوشبختانه نمی داند که انسان ها دروغ بر لب دارند.



     



23. جهان در برابر عاشق خویش نقاب بیکرانگی را از چهره برمی افکند. و اینک چه اندازه خرد است آن، درست مثل یک سرود، یک بوسه بر جاویدانه.



 



24. انسان کودک نوزاد است و نیروی خودرا در رشد می یابد.



 



25. خداوند انتظار سپاس را در بهای گلها ای دارد که برایمان فرستاده، اما نه در بهای زمین و نه در بهای آفتاب.



 



26. مرغ شیفته ی ابر شدن هست و ابر شیفته ی مرغ  شدن.



 



27. خداوند هر صبحِ خود را با شگفتی پر از نشاط استقبال می کند.



 



28. دل من با ضربات پرغوغا در ساحل کیهان می تپد و نم اشک بر هر چیزی این سخنان را می نشاند: "من تورا دوست می دارم".



 



29. "ای ماه! چه می خواهی؟"



       "آفتاب را سلام کنم و سر راه او کناره بگیرم"



 



30. درختان پنجره ی مرا لمس می کنند، مثل محرم راز زمین لال.



 



31. ایا زیبای! تو خودرا در عشق پیدا خواهی کرد، اما نه در تملق آیینه ها.



 



32. زندگی دارایی خودرا در خواسته های جهان پیرامون و ارزش خودرا در تقاضای محبت پیدا می کند.



 



33. رودخانه خشک برای سابقه خود سپاس نمی یابد.



 



34. "ما برگ ها با خشخش پاسخ توفان را می دهیم ولی تو چرا چنین خاموشی؟"



       "من که گلی بیش نیستم".



 



35. در غوغای آبشار چنین ترجیع است: "سرود من از آزادیست".



 



36. اینک آن دل که ندانم چرا خودرا با سکوت خزان می کند. مگر نه برای آن که کم را هیچ گاه نمی طلبد، نمی خواهد بداند و به یاد آرد.



 



37. آفتاب نهان می شود تا با انوار خود دریای غرب را روشن کند و سلام آخرین خودرا به شرق می فرستد.



 



38. درختان چون خستگی زمین سر انگشتان می ایستند، بالا می یازند، تا آسمنان را ببینند.



 



39. ماهی در آب لال است، دد و دام با هورا زمین را کر می کند، مرغ زیر گنبد آسمان می سراید.



      اما انسان در وجود خویش سکوت دریا، غوغای زمین و سرود آسمان را نهفته است.     



 



40. جهان تار های قلب خسته را می لرزاند و آهنگ اندوه را از آن ها بیرون می کشد.



 



41. او سلاحش را بت خویش ساخت. و اینک پیروزی سلاحش شکست او گردید.



42. ستارگان از شباهت خود با مور شب تاب بیم ندارند.



 



43. سایه با چادر فروهشته اسرار آمیز و نرم به راه ساکت عشق از پی نور گام  بر میدارد



 



44. سپاس تورا که من چرخی نشدم خردکننده ی جان ها، اما همزمان من همراه آن موجودات زنده هستم که این چرخ در حرکت خود خردشان می کند.



 



45. عقل تیز است اما وسعت ندارد، در هر قدم گره می خورد اما پیش نمی رود.



 



46. گاها راههای روزگار من ساکت و بی ثمرند. اینها میدان های باز هستند که به روزهای انباشته از کار و بار من هوا و نور می دهند.



 



47. انسان در تاریخ خود باز نمی شود اما از طریق مبارزه با آن راه او به سوی سعود می رود.



 



48. فانوس بلوری شگفتی می کند که چرا فانوس گلی اورا خواهر خویش میداند. اما چون ماه می براید با تبسم ملیح به وی می گوید:



                        "عزیز من، خواهرک عزیزم!"



 



49. ما بهم می رسیم و جدا می شویم چنان که مرغان ماهی خوار بر امواج دریا می پرند. ماهی خواران به پرواز دور    می شوند، امواج به اطراف می پراکنند، چنین ما نیز دور می شویم.



 



50. روز من پایان یافت و من مثل قایقی هستم به پهلو نشسته کنار دریا، گوش سپرده به سرود شامگاه امواج.



 



51. زندگی به ما اهدا شده. تنها آنگاه شایستگی این هدیه را درمی یابیم که آن را اهدا کنیم.



 



52. آنگاه ما به بزرگواری قرینیم که اگر در صبر بزرگوار باشیم.



 



53. گنجشک غم طاووس را می خورد که "این قدر دم او سنگین است".



 



54. هرگز از لحظه نترس – این است سرودی که میخواند جاویدانه.



 



55. بی راهی کوتاه ترین راه است برای گرد باد و بناخواست هیچستان پایان جستجو های او می شود.



 



56. در جام من بریز می مرا ای دوست: کف می کند این می در جام دیگران.



 



57. کمال، جمال می یابد از عشق به ناکامل.



 



58. سپاس شمع را داشته باشید چون به شما روشنای می بخشد ولی از یاد مبرید کسی را نیز که خود صبورانه در تیرگی ایستاده آن را سر دست می دارد.



--------------------------------



 



از مجموعه ترجمه  روسی آثار رابیندرانات تاگور "نسیم ایا نام کهن را وزید...". مسکو، انتشارات ""اسکیما"، 2011



تدوین مجموعه روسی به کوشش میخایل سینلنیکوف



 



 



 


کلمات کلیدی این مطلب :  اندیشه ، های ، تاگور ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/7/29 در ساعت : 22:3:30   |  تعداد مشاهده این شعر :  1312


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مصطفی معارف
1390/8/1 در ساعت : 11:47:23
زیبا بود و دلنشین
موفق باشید .
-----
شکر از توجه و لطف شما.
مصطفی پورکریمی
1390/7/30 در ساعت : 0:59:38
سلام جناب آقای دکتر وهاب نیای گرامی

از زحماتی که برای این پست کشیده اید سپاسگزارم .موفق و سلامت باشید.
----------
با عرض سلام و سپاس جناب آقای پورکریمی ارجمند.
بنده منتظر نظر ها در مورد زبان و بیان این ترجمه ها هستم چون بعد از انگلیسی و روسی فارسی سومین زبانی است که این متون ترجمه می شود. به این خاطر هم هست که آن را در این صفحه گذاشتم.
بازدید امروز : 8,233 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,564,193
logo-samandehi