نشسته ام به تماشای باغ قالی مان
که مُرد غنچه هم آغوش خشکسالی مان
صفای دهکده گم شد، کجایی ای سهراب؟
بیا که گل شده در رود ده زلالی مان
شکسته آینه هامان به آه گنجشکی
که سنگ خورده به دستان خردسالی مان
بهار واژه به لب گل نمیکند دیگر
نمانده شور غزل در سر اهالی مان
حراج شعر به پا شد غزل، رباعی، نو
خریده شد همه اشعار احتمالی مان
فروش رفت غزل ها یکی پس از دگری
و خوب شد پس از آن روز وضع مالی مان
و باز مدت چندیست دستمان خالیست
حراج می شود امروز باغ قالی مان!
دی ماه 1388
این غزل را در وبلاگ شخصی ام هم میتوانید بخوانید.
آدرس:
www.khastedell.blogfa.com
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:3:28
| تعداد مشاهده این شعر :
1292
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.