ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



گلایه خودمانی!

 

 

یارب چرا با بنده ات، این گونه بَد تا می کنی؟
چوب فلک را بی صدا، در پاچه ام جا می کنی!

گفتند با ما عده ای، تو رازدار و مَحرمی
در روز محشر پس چرا، مشت مرا وا می کنی؟

گفتی به قرآن حوریان، مُفتند در باغ جنان
ما را تو با پیرِ زنان ، امروز رسوا می کنی؟!

با وعده ی حور و پری، عمری عبادت کرده ام
اما نمی دانم چرا، این پا و آن پا می کنی؟

تا می رود وضع وطن سامان بگیرد، از ختن
با حمله ی قوم مغول، ایجاد بلوا می کنی!

باران ناز و نعمتت، نازل شود بر کافران
کافر دلش می سوزد از کاری که با ما می کنی

گفتی اجابت می کنم، از هر کسی دیدم دعا
نوبت به ما که می رسد، امروز و فردا می کنی

در اختلاسِ ناکسان، باز است دست بخشش ات
با دیگران این کار را ، از بیخ حاشا می کنی!

ما در هچل افتاده ایم و بی هدف جان می کَنیم
تو با خیال راحت از بالا تماشا می کنی!

سروده:راشدانصاری(خالوراشد)

کلمات کلیدی این مطلب :  حاشا پیرزنان یارب کافر باران ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1396/4/24 در ساعت : 10:0:42   |  تعداد مشاهده این شعر :  752


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

مهدی محمدطاهری
1396/4/24 در ساعت : 10:27:18
رمود مرد محترم! این عیب را از خود بدان
از بس به جایم نایب و ارباب و پاشا می کنی!
مهدی سیدحسینی
1396/4/30 در ساعت : 0:11:25
درود
زیباست
ماندگار باشید
راشد انصاری
1396/4/31 در ساعت : 9:59:29
ممنون
حنظله ربانی
1396/4/24 در ساعت : 19:35:53
درود بر خالو
مثل همیشه عالی
راشد انصاری
1396/4/26 در ساعت : 9:39:45
سپاس
بازدید امروز : 602 | بازدید دیروز : 24,729 | بازدید کل : 121,556,562
logo-samandehi