غزل باران
در کوچه های ذهنم آمد صدای باران
طرحی ز گریه دارد ،آواز پای باران
چشمم پر از ستاره ،گوشم پر از ترانه
سبزاست لحظه هایم ازهای های باران
لب های غنچه خندید ،بوی بنفشه پیچید
شد روح سبزه سیراب ،ازنغمه های باران
از سقف کهنه شهر، دیوانه وار بارید
ابری که داشت برتن امشب ردای باران
خندان ونغمه خوان شد ،آن دشت ازطراوت
جویبارها روان شد، از قطره های باران
روحم به زیر باران ،معراج عشق را دید
گم کرد راه خود را ،در جاده های باران
رقصی به شاخه پیدا، نبض علف به نجوا
زینت فزای روح است ،امشب هوای باران
از پیکر زمین شست ،آن غربت کهن را
شد شهر خفته بیدار،در زیر پای باران
سروده نا صرعر فا نیا ن
کلمات کلیدی این مطلب :
غزل ،
باران ،
،
،
،
،
،
،
،
،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/9 در ساعت : 21:7:14
| تعداد مشاهده این شعر :
1674
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.