گفتند كار "مسلم" ات پايان گرفته
ابليس در رگهاي كوفه جان گرفته
گفتم مرو! كوفه به عهدش نيست پابند
گفتي سفيرت از همه پيمان گرفته
حالا ببين! كوفه به دستش تيغ دارد...
تيغي كه زير گردن مهمان گرفته
اين مردمان بيعت چو با حيدر شكستند
جاي تو را در قلبشان شيطان گرفته
يك عده صف بستند خون ات را بريزند
بابا!...ببين! در كربلا طوفان گرفته
ما تشنه ايم، اما قسم بر چشمهايت
در خشكي لبهايمان باران گرفته
حالا برو...مي دانم از زخم گلويت
عيد غدير ِ تازه اي جريان گرفته
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/22 در ساعت : 22:44:52
| تعداد مشاهده این شعر :
1508
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.