شانه شانه شانه شانه تخم مرغ
می رود از جمع خانه تخم مرغ

روز و شبها خوب من پای تو ریخت
اشکهایم بی بهانه تخم مرغ

مارک دارت مات ماتم کرده است
می خرم من بی نشانه تخم مرغ

باید آیا بگذرم از خان چند
تا بگیرم از خزانه تخم مرغ

کاشکی می شد که مرغ ما دهد
روز و شب بی آب و دانه تخم مرغ

یا چه می شد ای خدا زائیده بود
گاو ما هم ناشیانه تخم مرغ

جان به عزرائیل بسپاری اگر
نیستت در آشیانه تخم مرغ

وای بر حال محبان وای وای
حذف گردید از سرانه تخم مرغ

بی محابا گوی سبقت را ربود
از طلا در این زمانه تخم مرغ

با تو امید بقای نسل ما
می زند در دل جوانه تخم مرغ

هر که دارد درسرای خویش مرغ
می پرستد عاشقانه تخم مرغ

خواب می دیدم که باشور و نشاط
می خورم با رازیانه تخم مرغ

مهرت ای دردانه ی نایاب ناب
در دل ما کرده لانه تخم مرغ

مادرم دیروز با من گفت ظهر
می خوری سوسیس یا نه تخم مرغ

گفتمش مادر فدایت جان من
می خورم چون هندوانه تخم مرغ

گرچه شاید ما نبینیمت ولی ست
یادمانت جاودانه تخم مرغ

فریمان گیاهی