در دل دريا  دل  دريا  چرا آتش گرفت؟
سوخت سرتاپاي دريا،آبها آتش گرفت!

روزازچشمان خورشيدشفق خون ميچكيد
شام هم مهتاب  اقيانوس ما ، اتش گرفت

چشم ها شد نا اميد از دست و امدادي نشد
آب هم همدست شد با ماجرا ،آتش گرفت

گوئيا تقدير اين دريا دلان اينگونه رفت
آسمان شرق شد ماتم سرا ،آتش گرفت

پيش چشم كودكي ،چون دست سوزان پدر
دامن پر مهر مادرهاي ما ،آتش گرفت

 شعله درآنسوي خاور هيبتش جانسوز بود
  تارسيد اين سوي خاور، بي هوا آتش گرفت

عاقبت تسليم اقيانوس  شد آتش ولي
كار از كارش گذشت وبار را،آتش گرفت

تا گشود آغوش خود را آب بر آتش سرا
ناله اي سرداد  قلبم، اي خدا آتش گرفت