پروانه ی باغ را خبر کرد درخت
از خاک به آسمان سفر کرد درخت
تکبیرة الاحرام که می گفت بهار
یک چادر گلدار به سر کرد درخت
***
آینده ی سبز و پر ثمر داشت درخت
یک سینه پر از زخم تبر داشت درخت
وقتی که به روی خاکها می افتاد
از نقشه ی باغبان خبر داشت درخت
***
هر چند که باممان پر از چلچله است
با اینکه درونمان پر از هلهله است
ما مثل دو تا دهکده ی دور از هم
یک جنگل و کوه بینمان فاصله است
***
دیدند صنوبری ، تبر آوردند
از باغ سری و ، درد سر آوردند
دیدند که نبض باغها در رگ توست
با نقشه ی قتل نیشتر آوردند
***
پیش آمده در خشم چو طوفان بشوی؟
آوار فرو ریزد و ویران بشوی؟
آیا شده با زبان دلی را؟....
یعنی...
حرفی بزنی بعد پشیمان بشوی؟؟!!!!
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/8/27 در ساعت : 10:20:36
| تعداد مشاهده این شعر :
1464
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.