من را به اسمِ عشق به شهوت کشانده ای
گویی که هوش، از سرِ عقلم پرانده ای
انداختی عنانِ هوس را به گردنم
من را به هر کجا که نباید! کشانده ای
بستی به روی دل درِ الهامِ عشق را
در آن بساطِ وسوسه را گسترانده ای
از دل فروغِ گوهرِ حق را ربودی و...
گَردِ گناه را به وجودم تکانده ای
بردی صفای نشئگی ام را... به کامِ من
جای شراب، زهرِ هلاهل خورانده ای
از گنبدِ کبود به زیرم کشیدی و ...
با فتنه ات به خاکِ سیاهم نشانده ای
بیزارم از دسیسه ات ای نف٘س. کافی است
طغیانگری که جان به لبِ من رسانده ای
حسین احسانی فر(رهای لنگرودی)
تاریخ ارسال :
1396/12/16 در ساعت : 12:5:34
| تعداد مشاهده این شعر :
488
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.