ای اباالفضل که پرورده ی دامان ولایی
گل گلزار فتوت مه خورشید لقایی
دانش آموخته ی مکتب پر فیض امامت
دل و جان سوخته ی مذهب اخلاص و وفایی
مست از باده ی توحید به میخانه ی عشقی
هست از جلوه ی جاوید به تایید خدایی
چو تو در فضل و جوانمردی و ایثار و مروت
مادر دهر نزایید و نزاید به سرایی
دل سرگشته اگر مهر تو با خویش ندارد
نشود قابل و هرگز نبرد راه به جایی
نام حاتم نبرد کس که شد افسانه ی جودت
ای که در بذل و دهش خوان عطا کان سخایی
دردمندان به سر کوی تو پیوسته مقیمند
که به هر داغ دوایی و به هر درد شفایی
پسر فاطمه زد بوسه به بازوی تو از شوق
که علمدار شجاعت اثر کرببلایی
تشنه لب گر به لب آب روان کشته ای اما
چشمه ساری که همه بهره ور ازآب بقایی
اختر بخت من از مشرق توحید دمیده
که به سرچشمه ی خورشید توام راهنمایی
روز و شب نام تو را ورد زبان کردم ازیرا
که یقین است مرا باعث معراج دعایی
پادشاها! ز کرم در نگشایی چو به رویم
به کجا دست تمنا ببرد پیر گدایی؟
«خوش عمل»نذرمقام تو کند هستی خودرا
گره از کار فروبسته ی او گر بگشایی.