بس که سنگین و دردآور هوای شرجی ات
تشنه می میمیرند گلها در هوای شرجی ات
خانه ات آباد مست چشم کارون که ای
کین چنین گشته است سکرآور هوای شرجی ات
از کدامین کوچه صبحی که عاشق می کند
نخلها را تشنه و بی سر هوای شرجی ات
گرچه سی سال است آزادی ، ولی دارد هنوز
درد را با چشمهای تر هوای شرجی ات
در میان آتش و خون ایستادی سبز سبز
تا شود یک سرو عاشق تر هوای شرجی ات
گر چه در حصر غم و دردی ولی بخشیده است
آسمان را شوق بال و پر هوای شرجی ات
از حماسه گفتم و نام تو خونین شهر شد
صد جهان غیرت علم شد در هوای شرجی ات
هر قدم افتاد اینجا صد جهان آرا به خاک
تا نبیند رنگ غم دیگر، هوای شرجی ات
تو همان شهری که پای خاک باشد باز هم
می دود جان در رگ سنگر هوای شرجی ات
پیکرت زخمی است می دانم ، ولی خواهد گذشت
با نسیم صبح از این معبر هوای شرجی ات
چاههای نفت می سوزند اما می شود
آتش پنهان به خاکستر هوای شرجی ات