ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



دیدنش اعتیادآور بود
زل زدنهاش شکل دیگر داشت دیدنش اعتیاد آور بود// در هیاهوی شهر فهمیدم خنده اش خاص و جور دیگر بود ************************* تیله ی قهوه ای چشمانش دل من را دچار بازی کرد// بود اما نبود دنبالم بودنش هر چه بود، بهتر بود ************************** عطر گل در فضا که می پیچید مطمئن بودم اوست رد شده است// با خیالش که شعر می گفتم صورت دفترم معطر بود ************************* صبح من با طلوع یادش بکر ظهر من در هوای یادش خوب// تا شب و پلک خویش را بستن توی افکار من شناور بود ************************* روی پیشانی ام عرق می زد دستم از اضطراب می لرزید// حس من وقت یاد او بودن گرم و پرشور و شکل دیگر بود ************************** در دلش غوطه ور نمی شدعشق بر لبش اسم من نمی پیچید// پیش او خنده می زدم به لبم اشک شبها نصیب بستر بود ************************** شب از او بریدنم ابری تا خود صبح گریه می کردم// آه روز عروسی اش در من باز باران تند و جرجر بود *************************** پیر و در خود مچاله شد حسم شاخه ای گل به دست او می داد// مرگ من اتفاق می افتاد چون عروسی او و هاجر بود *************************** #صدیقه_کشتکار
کلمات کلیدی این مطلب :  ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ،

   تاریخ ارسال  :   1397/6/14 در ساعت : 2:29:24   |  تعداد مشاهده این شعر :  565


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

روح‌الله نبی عبدالیوسفی
1397/10/1 در ساعت : 20:30:53
درود بر شما
صدیقه کشتکار
1397/10/2 در ساعت : 12:33:33
سلام و سپاسگزارم
حسین غریب
1397/6/14 در ساعت : 10:53:12
شك ندارم كه عينك شاعر
مثل آيينه مقعر بود
جملاتي از آن غزل كه سرود
مثل رُمّانِ چندش آور بود ..

سلام عالي بود
صدیقه کشتکار
1397/6/14 در ساعت : 13:39:55
سلام ممنونم از محبت شما
نظر لطف شماست
حسین شادمهر
1397/6/14 در ساعت : 8:53:29
سلام. عالي بود.
شكل ظاهري چيدمان ابيات بهم ريخته است؟ !
صدیقه کشتکار
1397/6/14 در ساعت : 13:39:16
سلام ممنونم از ابراز لطف شما
راستش با گوشی که تایپ می کنم به این شکل میشه بخاطر همین با //بین هر مصرع فاصله میزارم.
صمد ذیفر
1397/6/15 در ساعت : 0:37:49
سلام
درودتان شاعره بانو کشتکار گرامی
زیباست
موفق باشید
ان شاء الله
***************************
زل زدنهاش شکل دیگر داشت دیدنش اعتیاد آور بود
در هیاهوی شهر فهمیدم خنده اش خاص و جور دیگر بود
*************************
تیله ی قهوه ای چشمانش دل من را دچار بازی کرد
بود اما نبود دنبالم بودنش هر چه بود، بهتر بود
**************************
عطر گل در فضا که می پیچید مطمئن بودم اوست رد شده است
با خیالش که شعر می گفتم صورت دفترم معطر بود

*************************
صبح من با طلوع یادش بکر ظهر من در هوای یادش خوب
تا شب و پلک خویش را بستن توی افکار من شناور بود

*************************
روی پیشانی ام عرق می زد دستم از اضطراب می لرزید
حس من وقت یاد او بودن گرم و پرشور و شکل دیگر بود

**************************
در دلش غوطه ور نمی شدعشق بر لبش اسم من نمی پیچید
پیش او خنده می زدم به لبم اشک شبها نصیب بستر بود

**************************
شب از او بریدنم ابری تا خود صبح گریه می کردم
آه روز عروسی اش در من باز باران تند و جرجر بود

***************************
پیر و در خود مچاله شد حسم شاخه ای گل به دست او می داد
مرگ من اتفاق می افتاد چون عروسی او و هاجر بود
***************************
#صدیقه_کشتکار
. مرتب شد .می توانید ویرایش و کپی کنید
صدیقه کشتکار
1397/6/15 در ساعت : 11:15:20
سلام ممنونم از لطف شما
کپی کردم باز این شکلی شد. در هرصورت سپاسگزارم که وقت گذاشتید و اصلاح کردید بزرگوار
بازدید امروز : 20,297 | بازدید دیروز : 28,556 | بازدید کل : 121,707,557
logo-samandehi