«صلح»
غمگینم
مثل خانه ای قدیمی
که در نقشه ی شهرسازی باشد.
مثل پاکتی جامانده در اداره ی پست
هیچ کس سراغش را نمی گیرد.
مثل کارگران معدن زغال سنگ
آن قدر شانه های شان درد می کند
نمی توانند کودکان شان را در آغوش بگیرند.
غمگینم
که هیچ کاری از دستم برنمی آید.
کاش می توانستم
تمام کارخانه های اسلحه سازی را
تعطیل کنم,
بمب های اتمی را
شیمیایی را.
1درنایی بفرستم برای هیروشیما
2«ساداکو»به آرزویش برسد...
هیچ کس جرأت نکند
3 سردشت را نشانه برود
و بی بی سی، بیشتر از این
دروغ های بزرگ را مخابره نکند.
به سربازها بگویم
به خانه های شان برگردند,
تا بعضی ها
پشت تریبون های سلطنتی
در کاخ های سفید و سیاه شان
صلح را به سُخره نگیرند.
یک روز
با همین شعرهایم
همه ی مرزها را برمی دارم
فرش می کنم
در مسیری که تو می گذری.
1_بر اساس افسانه های ژاپنی اگر کسی هزار درنای کاغذی درست کند,یکی از آرزوهایش برآورده می شود.
2_ساداکو ساساکی:دختری که بعد از بمباران اتمی هیروشیما متولد می شود, در 12سالگی بر اثر تشعشعات رادیو اکتیو باقی مانده از انفجار ناگاساکی به سرطان خون دچار می شود...در سال1965میلادی از مجسمه ی ساداکو در حالی که درنایی طلایی در دست دارد در پارک صلح هیروشیما پرده برداری شد.
3_سردشت:نخستین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی در جهان.
تاریخ ارسال :
1397/7/18 در ساعت : 22:4:52
| تعداد مشاهده این شعر :
479
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.