شد تازه . باز قصهء پـیـکار کربلا
تنها ؛حسین ، بیکس و سردار کربلا
رفتند ؛ عده ای و ؛ پی عافیت شدند
در چشمشان ، فرو شده ء خار کربلا
یاران همه شهید ره عاشقی شدند .
اصـحـا ب نا ب و هـوا دار کـربلا
یا لیتنی ! چه فایده اکنون ؟زبان لق
گفتن کجا و بودن ، از انصار کربلا .؟
تا خیمه گاه را ، بشکستند . پایگاه
گشتند اسیر دشمنی . احرار کربلا
بشنو یزید را که ، هنو، ضجه می زند
چون بر سرش بریخته ؛ آوار کربلا
حرّ، است سنبل همه آزادگان دین
عباس آیه ای شد . از ایثــار کربلا
دیدی حبیب را،بمحاسن خضاب خون
سجـــاد را هنـــوز ، عزادار کربلا
بستند .دست او نکند .پای در فرار
بستند . پای پر تب بیمــار کربلا
جنگی است نا برابر و بیدادو نا کسی
یک ، با، هزار در مقابل پیکار کربلا .
بگرفته مشک را؛ به دو دندان به صد امید .
اینگونه شــد شـهید. علمــــــدار کربلا.