از داغ فراقت کمر سرو خمیده
از داغ فراقت کمر سرو خــــمیده
وز هجر تو از هر مژه ام اشک چکیده
چشـــــمان چو دریای من ازروزجدایی
دور از نظـرت جز رخ تو هیــچ ندیده
از روز تولـد کـــــه مراناف بریدند
این دل به تمنای وصـــــال تو تپیده
چشمی که به سودای نگاهت همه باز است
بر بوم نظـــــــر نقش تو با اشـک کشیده
در این شب دیجور چو رخســار تو بینم
دیگـــر چه نیاز است به دیدار ســـــپیده
یک بار اگــــر منظــــر ماه تو ببینم
گـــــر از قفســـــم پر بزند مرغ ، پریده
در پیش قدومت که ز تو بگـــــذرد آفات
خوش باد اگـــر دست جدا ، حلق بریده
از قالب پوشـالی ما بشـــــــکن و وا کن
این پیله ی اعمال که افــــکار تنیده
ترســم ، که رهایت کنم و باز نبینم
از ترس فراقت شـده ام مار گزیده
وصف رخ تو ، نقل همه مـجلس و محفل
توصیف جمالت همه تا عرش رسیده
از قلب من ای شاه کرم ، پرده بیفکن
بر دار تو از روی کرم مُهـر ز دیده
مصطفی معارف23/4/82 تهران