دسته بندی اشعار

آخرین اشعار

آخرین نقدها

بغض شاعره ...

چشم اش پر از تلاطم است انگار عاشق ست باران گواه قلب اوست این بار عاشق ست کنجی نشسته و قلمش خیس بغض او بغض اش اسیر واژه ها ، واژه در گلو!! باید بگویدش؟ بنویسد برای او؟ شاید اسیر زلف کسی باشدش نه او شاید که دست او ، به دست دیگری ست عمق نگاه او ، بن بست دیگری ست افکار این چنین ، نفس از شاعره ربود اشکش امان از دلِ پر خاطره ربود عاشق به حکم عشق سودای عالم ست عشق نهفته بهتر از رسوای عالم ست شیخی بگفت که عشق حرام ست و کافرست، هر کس که دل به چشم و دلی داده فاجرست عشق گر به حکم تو شود کفر ، کافرم عاشق شدن گناه من است ؟! بَه که فاجرم... دنیا به عاشقان وفایی نکرده ست آن کس که عاشق ست خطایی نکرده ست حالا دو تا غم ست که به جان شاعره ست کفر قشنگ شاعره ، آخَر یه خاطره ست...

---

---

   تاریخ ارسال  :   1397/10/3 در ساعت : 21:39:0   |  تعداد مشاهده این شعر :  234

---

---