هنگامیکه
چشمانت را به من دقیق می دوزی
نگاهت
گوارا ترین دریا می شود
و موج از آبی ترین خنده ها را
از اعماقش بازتاب می دهد
تو نگاه می کنی
و آهوان، در جنگل موهایت رم می کنند
شمال گیسوانت
شبنم رها شده از لای مژه هایت را
به دشت می برد
و روح سرخِ که شبیه سفیدی های چشم من است
بر نفس لاله های خشکیده می دماند
همه اشیا
تورا صدا می زنند
ققنوس بر دل آتش می جهد
و جوجه هاش
به خاکستر پر های زرینش نوک می زنند
آفتاب نا بهنگام طلوع می کند
و من آهسته، آهسته
از حرارت نگاه تو ذوب می شوم