دیگر برای دل به کسی رو نمی زنم
حرفی زخال وخط و ز ابرو نمی زنم
بس نقشه ها کشیدم و چشمم بر آب کرد
دیگر ز آب دیده ی خود جو نمی زنم
من گر چه قیس و وامق دلداده نیستم
با عاشقان دلشده یک مو نمی زنم
مجروح زخم خنجر از پشت خورده ام
اما خلاف اینهمه نارو نمی زنم
دستی که بی نمک بود ای کاش بشکند
دیگر به گل به لاله به شب بو نمی زنم
. . . . .
تا درد خود به آینه گفتم دلش شکست
حتی دگر به آینه هم رو نمی زنم