چه پیش آید، چه خواهد شد، دلم بد جور می لرزد
شبیه ماهی افسرده ای در تور می لرزد
نیستان سوخته، دنیا کدر، تصویرها بی رنگ
نیِ غم می زند روحِ جوان، سنتور می لرزد
جهانِ تیره بُرده آسمان را زیرِ چتر خود
چراغِ ماه پشتِ ابرهایِ کور می لرزد
چنان گردیده دستانِ غزل از معرفت خالی
که دارد روحِ سلطانِ غزل در گور می لرزد
یکی در بینِ این جمعیتِ زیبا نمی پرسد
چرا، آخر چرا، از دیدنِ من حور می لرزد
تما شا می کنی، اشکِ حقیقت را نمی بینی
نمی خواهی بفهمی قاتلِ منصور می لرزد
به دستِ مستِ ازخود بی خود امشب تیشه می بینم
نه تنها بید، حتی شاخه ی انگور می لرزد
به هر جا می روم آثارِ آرامش نمی بینم
گلستان از صدایِ شورش زنبور می لرزد
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1397/10/10 در ساعت : 7:29:13
| تعداد مشاهده این شعر :
365
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.