زندگی را در به رویم کوچه ای بن بست، بست
چشم هایم را به رویم ماهرویی مست، بست
ما به داغِ خود به خود هرگز نبالیدیم رک
دیده بر خود - چون حبابی- هر که از خود رست، بست
آه ما را هر که دید آسوده دریابد که هیچ
دل نباید بر بلندایی که گردد پست، بست
عشق آمد - ناگهان- وا کرد از دل عقده ای
دید اما تا دل ما مملو از آه است، بست
عقل ورزیدم دلم شد سینه چاکی هرزه گرد
عشق ورزیدم دلم جز در خودش ننشست،بست
می شود حاصل فرج در کار عشّاق ای بشر
آذرخشی را اگر از پشت رعدی دست، بست
از جنون سر در بیاور مرد عاقل، ناگزیر
دست و بال عاشقان را عقل اگر تردست، بست
تاریخ ارسال :
1397/12/11 در ساعت : 13:37:13
| تعداد مشاهده این شعر :
366
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.