رندانه آخر ربودی ، جامی ز خم خانه دل
خونین چو برگ شقایق ، رنگین چو افسانه دل
بر پیکرت جای صد زخم ، هر زخم جامی پر از می
آخر کجا همچو دردی ، اینگونه دُردانه دل
دردت ازین جسم خاکی، از زخم های تنت نه،
از این اسارت ترک خورد دیوار ِ غمخانه دل
مست از می ناب عشقی، لاجرعه جامت تهی باد
عاشق ترین کوه صبری، در بزم مستانه دل
این سالهای صبوری ، این سال ها ، رنج دوری ...
غیر از تو کوهی ندیدم اینگونه در خانه دل
مرد ِ زمین خورده بودی اما دلت جای دیگر
آخر حریفت نشد خاک ، در رزم مردانه دل
جغرافیای حضورت ، یک تخت و یک جانماز و ...
حالا که تخت از تو خالی ست جانباز جانانه دل ...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/2 در ساعت : 11:42:48
| تعداد مشاهده این شعر :
1098
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.