هرروز به سودای وصالت طی شد ...........عمری به تو بگذشت و ندانم کی شد
گفتم چو به پای دوست افتم ،رستم..............این گفتم ونوبهار عمرم دی شد
**********
با یاد دوچشمان تو شبها به سحر..............بگرفت دلم زانوی حسرت در بر
آنقدر به دیدار تو گریان ماندم.....................تا دیده ندید آمدنت را از در
**********
امروز تو را به خواب خواهم دیدن..............دارم سر نجوای تو را بشنیدن
خوابیدم وآمد ز سروش آوازی.................بیچاره چه خورده موقع خوابیدن
**********
ماندم اگرت به چشم دیدم روزی.................شد طلعت زیبای تو ما را روزی
چون وصف کنم قصه اندوه تو را............ترسم دل وجان زوصف حالم سوزی
**********
تنهایی من جزتو ندارد درمان.................جز با تو نبسته روح وجانم پیمان
گروقت رهیدن است زین شهر خراب ...........این شام پسین رابنوازم ای جان
**********
تا دور زکوی دلنوازت بودم.................هر لحظه به سویش به نمازت بودم
امروز که در کنار درگاه توام.................درحسرت آن سوز وگدازت بودم
**********
گویی که نگشته هیچ عاشق راضی...............نی وقت جفا و موقع طنازی
شاید گله کردن زتو شیرین تر بود..............باری مستان زمن چنین دمسازی
**********
اینجاست بهشت بهترین بنده تو..........................آرامگه پسین نماینده تو
بنشسته ام اینجا چو گدایان درش...............جز این چه کند عاشق شرمنده تو
**********
ای کاش سبوی جان من بود درشت..............ای کاش توان بود مرا شانه وپشت
اکنون که به چشمه سار وصلت هستم.............ازحسرت خود نمی گزیدم انگشت
**********
از هجروجفا اگر بنالم چه عجب....................از گریه هر روزم واز ناله شب
من در عجبم ز حال زارم دروصل................مانند کسی زار وغمین گاه طرب