چیزی تازه ای نداشتم، یک شعر طنز از چند سال قبل گذاشتم
نشستم رو به رویش تا برایم فالها گیرد
که شاید جنب و جوشی تازه در اقبال ها گیرد
شود بیدار بخت خواب من از خواب رنگینش
بسوزاند سر مویی سراغ از زالها گیرد
بیاید زال من از پشت کوه قاف با تعجیل
ز بعد سالها دوری ز من احوالها گیرد
امانم را برید اسفندیار مست تاج و تخت
بیاید زال من از او کمی هم حالها گیرد
نگاهم کرد و گفتا:« می نویسم یک طلسمی من
که این اسفندیار کور و کر تبخالها گیرد
گره از یال اسب بخت تو در دم بگردد باز
چنان چابک بتازد باد ها بر یالها گیرد
به یک وردم شوی تو یکه تاز هرچه میدان است
شوی مشهور عکاسی ز تو تمثالها گیرد»
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/8 در ساعت : 18:34:54
| تعداد مشاهده این شعر :
1021
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.