نمی ترسم ز فریادت که ترسم از سکوت توست
نمی میرم ز بیدادت که مرگم از هراس توست
نمی پوشم لباس فخر که عریانیم ز جور توست
نمی خواهم وزیری را که فقرم از وجود توست
نمی نوشم شراب ناب که مستی از نگاه توست
نمی نالم ز رسوایی که دردم از گناه توست
نمیسازم طنین عشق که هر سازی بساز توست
نمی خواهم نوای دل که آهنگش صدای توست
نمی گویم که بی دینم که ایمانم خدای توست
نمی آرم سرم بر خاک که مهرم خاک کوی توست
نمی بینم خدا جز تو که دل هرشب طواف توست
نجویم اختر و افلاک که هر سو قبله گاه توست
نمی میرم ز درد هجر دعایم آرزوی توست
نمی گویم دوایم نیست که درمانم نگاه توست
نمی خواهم بهاران را که پاییز از هوای توست
نمیخواهم سکوت شب که نجوایش صدای توست
نمی گریم ز بی مهری که بی مهری روای توست
نمی خندم ز لبخندت که لبخندت ریای توست
تهران_بهار ۱۳۸۹
فرزین خورشیدوند
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/13 در ساعت : 19:5:53
| تعداد مشاهده این شعر :
1141
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.