ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



سوررئالیسم

 

 نخستین بیان نامه و یا اظهار نامه «ابرواقعیت»
از متن فرانسه یی به همین نام، سال ۱۹۲۴.
«اندره برتون» Andre Breton
 برگردان : صدیق رهپو طرزی

ما هنوز هم در زیر سلطه و سیطره منطق، به سر می بریم، اما، روندها و جریان های منطقی زمان ما، تنها و تنها به حل درد سرها و مشکل هایی که در رده دوم اهمیت قرار دارند، می پردازد و بس. خرد گرایی مطلق که هنوز هم از آن به گونه مُد پیروی می شود، تنها توجه به آن واقعیت هایی می نماید که تا حدودی منوط و مربوط به تجربه مان می باشند. از سوی دیگر، نتیجه گیری های منطقی، در بسا مورد ها از برابر ما فرار می کنند. نیاز به گفتن نیست که مرز بندی هایی حتا برای آزمایش ها و تجربه ها، شکل داده شده اند. این امر، در چنان قفسی در بند و در گیر مانده اند که هر روز بیش تر از روز دیگر بیرون رفت از آن دشوار تر می گردند. این امر، از سوی دیگر بستگی به فایده یی متصور است که به وسیله احساس مشترک پاسداری می گردد. با سیما، ظاهر و لباس تمدن و زیر نام پیشرفت، ما به این پیروزی دست یافته ایم تا از ذهن خویش، هر آن چی، به درستی و یا نادرستی به نام خرافه و یا اُسطوره یاد می گردد، بزداییم، و از سوی دیگر سد سکندری در برابر تمام راه هایی که در جستجوی حقیفت اند، ولی در چارچوب قاعده و باور های مان همسانی ندارند، بر می افرازیم. چنین به نظر می آید که بر اساس تصادف محض، یک بخش از زنده گی روشنفکرانه ما ـ که به باورمن از اهمیت به شدت بالایی برخوردار است ـ در مورد مساله یی  که چنین به نظر می آمد که تا کنون توجه و نگرانی هیچ کسی را جلب ننموده بود، یک باره و ناگهان زیر نور دقت و توجه قرار می گیرد. این «فروید» Freud بود که به چنین پدیده یی دست یافت و  به کارش باید ارزش والایی داد. در راه و خط دراز کشف هایش، در آخر کار، روند و جریان اندیشه ها و دیدگاه هایی شکل گرفتند که به او به حیث بررسیگر روان انسان، توانایی آن را بخشید تا کاوش هایش را گسترده تر بسازد. او دیگر دربند واقعیت های موجود نشد و پای را از این دایره به بیرون گذاشت. چنین  به نظر می آید که قدرت خیال و تصور در آستانه دریافت و کشف واقعیت های خویش است. اگر اعماق روان ما چیز های شگفت انگیزی را که توانایی آن را دارند تا آن هایی که در سطح قرار دارند، بهبود ببخشند و یا تصرف نمایند، پنهان کنند، این دیگر به نفع ماست که نخست از همه آن  ها را به دست بیاوریم و پس تر به آن ها تسلیم شویم، و ممکن به لحظه هایی دست بیابیم که بر خٍـرَد و عقل سیطره بیابیم. در این راستا، تنها خود کاوشگران و بررسیگران اند، که به پیروزی دست می یابند. اما، این امر مهم است تا به یاد داشته باشیم که هیچ شیوه معینی برای برتری کار برد این مساله وجود ندارد تا آن گاهی که در حیطه کار کرد شاعران  و دانشمندان، قرار گیرد. البته موفقیت در این امر، بر راه هایی ناپایداری که کم و بیش دنبال می گردند، بسته نمی باشد.
این تنها شایسته بود که «فروید» با نقد در مورد خواب دیدن و رویا، گام به پیش بر دارد. درحقیقت امر جای شگفتی است که این بخش مهم فعالیت روانی، هنوز هم مورد توجه و دقت کم تری قرار گرفته است..  (به گونه نمونه کم از کم از تولد انسان تا مرگش، فکر کدام تداوم را ارایه نمی دارد، لحظه هایی از خواب و رویا ـ حتا اگر تنها رویای ناب را در آن خواب در نظر بگیریم ـ از دیدگاه  زمان کم تر از لحظه های واقعی نمی باشند که ما آن ها در محدوده دقیقه های بیداری، می گنجانیم.) من همیشه از عدم تناسب شدید در مورد جدی بودن و مهم بودن لحظه های  بیداری  و خوابٍ مشاهده گران عادی، شگفت زده و مبهوت شده ام. انسان، در لحظه یی که به خوابش پایان می دهد، بالا تر از هر زمانی مرهون حافظه اش است، و یاد مانده، به صورت عادی با بی میلی جریان رخداد ها را برایش رد یابی می نماید و به این گونه او را از تمام نتیجه های واقعی محروم می سازد و یگانه عامل موثر را از آن نقطه یی که او فکر می کند که تمام امیدش را و نگرانی چند ساعت پیشش را  ترک نموده است، محو می نماید. او دچار این توهم که چیزی پُرارزشی هنوز هم ادامه دارد، می گردد. سپس رویا خویشتن را در در درون حالت اعتراض و  نا راحت، مانند شب، فرو افتاده می یابد. به این گونه دیگر رویا توانایی این را ندارد تا به تر از شب به او آرامش بدهد.
۱- رویا و خواب که عملکردش درون این تنگناها در بند مانده است (یا چیزی همانند کردار)، خلاف تمام ظاهر بیرونی، ادامه می یابد و با خویشتن نشانه های یک سامانه را به همراه دارد. تنها خاطره ادعا کرده می تواند که آن را جا به جا و درست نماید، تا انتقال و گذر را سرکوب نماید و برای ما یک سلسله رویا ها را به جای خود رویا عرضه می نماید. به همین گونه، در هیچ موردی ما بیش از گونه یی از واقعیت ها که یاری آن بسته به اراده ما دارد، نداریم.(۱) این راباید با روشنی یاد آور شد که هیچ چیز ما را به سوی پراگنده گی برزگ تر عنصر های شکل دهنده رویا، رهنمون نمی شود. من متاسفم که به گونه یی این مساله را در چارچوبی به بحث و جدل می کشم که رویا را در آن راهی نیست و در بیرون درب می ماند. تا چی مدت دراز و طولانی این به خواب رفته گان منطق، و فیلسوفان؟ من می خواهم به خواب بروم تا توانایی آن را بیابم که به خواب زده گان، سر تسلیم فرود بیاورم تا آن گاه به کسانی که من را با چشمان بازشان می خوانند، تا ترنم خود آگاه ام را از برتری این بحث، متوقف بسازند، چنین کنم. ممکن رویا و خواب دیدن دیشبم ادامه شب های پیشین بوده و امشب با دقت بیش تر ادامه بیابند. ممکن آن گونه که آنان می گویند چنین باشد. و از آن جایی که هیچ راهی برای ثبوت وجود ندارد، در چنین حالتی واقعیتی که موجب نگرانی من است، ممکن حتا در وضع رویایم وجود داشته باشد، و یا این که در  دنیای کهن، غرق نشده باشد، پس من چرا به رویایی که در برخی مورد ها که من آن چی دست رد به سینه واقعیت می زنم، و از سنگینی خود خواهیی که دارم به آن نمی پردازم، اعتراف  به شکستم ننمایم. چرا از نشانه ها و علامه های رویا و خواب  انتظار  وتوقع  بیش تر از بالا بردن سطح آگاهی روزمره نداشته باشم؟ آیا نمی توان از رویا و خواب برای حل دشواری های اساسی و بنیادی زنده گی بهره بگیرم؟ آیا این دشواری ها و دردسرها همسانی با دیگری که در رویا ها ظاهر می شوند، ندارند؟ آیا رویا ها کم تر از دیگر پدیده ها یی که سرکوب گردیده اند، فشار دیده اند؟ من پیر می شوم و ممکن بیش تر از واقعیتی که  باور دارم که خویشتن را در محدوده اش در بند نموده ام، پس این رویا و بی اعتنایی به آن است که من را به سوی پیری می کشاند.
۲- من به وضع بیداری بر می گردم. من بر آنم که آن را پدیده مداخله گر در حافظه ام بسپارم. ذهن نی تنها یک نوع تمایل  بیگانه و شگفت آوری را در چنین وضعی که به سوی کژ راهه ره می سپرد، نشان می دهد، (مانند لغزش زبان و دیگر انحراف هایی که به تازه گی در برابر کاوش ما خویشتن را نمایان می سازند) بل، حتا هنگامی که به صورت عادی عمل می نماید، چنین به نظر می آید که باز هم همین عقل و شعور به تلقین های گردن می نهند که از درون سیاهی شبی که من برآن فرمان می راندم، و مسلط بودم، سربلند کرده اند. چنین به نظر می آید که آرامش ناشی از آن نسبی است. شعور و عقل به ندرت جرات  می نماید تا بیان خویش را ارایه نماید، و هر گاهی دست به چنین کاری بزند، در این چار چوب در بند است که بیان نماید که این اندیشه و یا آن زن بر او اثر وارد نموده است. آن اثری را که نمی تواند بیان نماید، ره به سوی ذهنی گرایی می سپارد و نی چیز بیش تر. اندیشه یی، زنی، که او را دچار پریشانی می نماید، او را در برابر سخت گیری کم تری قرا می دهد. نقش آن  ها این است که در یک چشم به هم زدن او را از حضورش بیرون می برد و او را با یک پرواز خوش آیند و لذت بخش به سوی آسمان، جایی که بایست در آن قرار بگیرد، می رساند. سپس ذهن به حیث آخرین آرامشگاه، فرصتی را فرا می خواند ـ بیش تر گنگ ملکوتی تا چیز دیگر ـ (همان گنگ خوابدیده خود ما. ط) تا به آن تمام نماد های اختلال ها و ناهنجاری هایش را پیوند بخشد. کی می گوید که از زاویه یی که آن اندیشه و دید بیرون زده است و بر شعور اثر وارد می نماید،  و آن چی عقل در چشم های آن زن شور عشق می یابد، به صورت دقیق همان چیزی نیست که ذهن را در هنگام رویا به خودش جلب می نماید و آن را با داده هایی که اشتباه هایش سر به نیست نموده اند، یکجا می سازد؟ اگر مساله ها به صورت دیگری می بودند، آن چی را که شعور توانایی دریافتش را ندارد؟ من بر آنم تا در بخش بعدی به آن بپردازم.
۳- شعور یا مغز انسانی که خواب می بیند به صورت کامل از آن چی بر او رخ می دهد راضی است. پرسش دردناک امکان ها هر گز سر بلند نمی کند. بکش، با سرعت به غارت ببر، تا جایی که می توانی عشق بورز. و اگر می میری، اطمینان نداری که از مرگ سربلند نمایی؟ خودت راهت را در پیش بگیر و برو. حادثه ها تاخیر را نمی بردارند. تو نامی نداری. همه چیز بی حساب و بی شمار ساده اند.
من شگفت زده هستم، چی نیرویی، به درستی چی نیرویی دست دل باز و گشاده دست تر از این است که دیگران در مورد بخش طبعیی رویا به بحث و جدل بنشینند و این امر به شدت فرصتی برایم  میسر می سازد تا به پذیرایی لحظه یی از میان  صد ها لحظه دیگر بروم که شگفتی هایش بر من چیره گردد. آیا چنین چیزی در همین زمانی که من می نویسم رخ می دهد؟   با آن هم من به چشم هایم و گوش هایم باور دارم. آن روز بزرگ فرا رسیده است  و در مود این دد و جاندار وحشی سخن رانده شده اند.
اگر بیداری انسان با دشواری و سختی رخ می دهد، اگر او این دور را به خوبی در هم می شکند، به دلیل این است که ما دید ساده و نادرستی از ادای قربانی برای رفع گناه، شاخته ایم.
۴- آن گاهی که زمانی فرا برسد و آن زمانی که بتوانیم خواب را با شیوه درست به بررسی بگیریم، آن وقتی که با شیوه های گوناگون بتوانیم بر تمام بُعد ها و رخ های رویا و خواب به صورت کامل دست بیابیم (مانند بررسی و سنجه خاطره و یادمان در نسل های گونه گونه، اما، می توان از همین اکنون به ثبت واقعیت های چشمگیر دست زد)، آن لحظه یی که   منحنی و قوس رویا و خواب با تمام بُعد هایش، پهنا ها و درازنا هایش و  مهم تر از همه نظمش در دسترش قرار بگیرد، دیگر امیدوار خواهیم بود که درب رازهایی که به صورت واقعی مساله گنگ و سر پوشیده یی هم نیستند، باز خواهیم نمود و به آن راز بزرگ دست خواهیم یافت. من به آینده دو وضع باور دارم ـ با آن که در ظاهر امر به شدت پـُرتضاد به نظر می آیند ـ که واقعیت و رویا و یاخواب به یک نوع واقعیت مطلق یا اگر دقیق تر بگویم، واقعیت برتر یا ابر واقعیت (سوریالیزم) بدل می گردند.  من برآنم تا برآن چیره بیابم، البته باوردارم که من این توانیای را ندارم، ولی از آن جایی که مرگم برایم بی تفاوت است، پنهان نمی کنم که پیش از رسیدن به آن، به شادی دست یافتن به این امر، به شدت خوشحال خواهم بود.
نی چندان در زمان دور دور، می گویند که «سنت ـ پل ـ روکس» Saint-Pol-Roux در ملک اربابیش در «کامارت»  Camaret پیش از از آن که به خواب رود،  تابلویی را بر سر دربش آویزان نمود که این واژه گان بر آن نقش یافته بودند: شعر  جریان دارد.
مساله های زیادی است که باید به آن پرداخت، اما، من می خواهم به صورت گذرا بر موضوعی که نیاز به بررسی و کاوش،  همراه با دقت بسیار زیاد دارد، بپردازم. من به آن بر می گردم. اما، اکنون توجه ام را به این امر که ببینم آیا  داد درستی به آن نفرت شگفت انگیزی که در برخی مردم سربلند می نمایند، و تلاش  مزخرفی که برای مهار زدنش جریان می یابد، صورت گرفته است؟  بیاید به این امر با دقت بنگریم: شگفت انگیزی همیشه زیباست، همه شگفتی ها زیبایند. هیچ چیز، مگر شگفتی زیبا نیست.
... یک شب، پیش از آن که به خواب بروم، در جمله به شدت باور نکردنی، به آن نقطه یی که به مشکل می توانستم یک واژه اش را تغییر بدهم، آگاه شدم. اما، شگفتی در این امر نهفته بود که این جمله از آهنگ کلام راه اش را جدا می نمود. این وضع، کم از کم در شعور و خود آگاه ام،  هیچ نشانه یی از حادثه هایی که در آن زمان بر من گذشته بودند، در بر نداشت. برایم این جمله یی به شدت مصر و شله در نظر می آمد، جمله یی که می توانم بگویم، بر کلکین به شدت تک تک نمود. من به زودی متوجه شدم و برآن تا بر دارمش که نا گهان تمام وجودش جلو عملم را گرفت. این جمله من را گیچ نمود. متاسفانه من هنوز،  تا امرز هم، همان واژه را به یاد نمی آورم، اما، فکر می کنم چنین چیزی را در بر داشت:٫٫ مردی به وسیله کلکین دو پاره شد،، اما، این جمله از یک نوع ابهام و ناروشنی رنج می برد و با یک نوع  دید بی پایه و اساس و کمرنگ. مرد رهگذری  که به وسیله عمود کلکینی از وسط بدنش به دو بخش تقسیم شده است، همراه بود. ممکن این امر بیانگر یک واقعیت ساده باشد که در آن مردی از کلکین تنه اش را به پایین خم می نماید و سپس راست. اما، کلکین حرکت های مرد را دنبال می کند، و من به این فکر بودم که با یک تصویر نادر و شازی بر خورده ام. به زودی بر آن شدم تا آن را در بیت های شعرام بیافزایم، اما، به مجردی که به این کار دست زدم، خود شکل دیگر شعری به خود گرفت و به این گونه راه برای رنگ گیری کم پیدای جمله یی باز نمود که شگفت انگیز تر از جمله پیشین به نظر می آمد. من به این احساس دست یافتم که این ریزش  آزاد استعداد چنان نیرومند بر اراده ام تا آن نقطه یی عمل نمود که برایم غیر واقعی و واهی به نظر می آمد و پس از آن به چیز دیگری  جز این که به این جدل بی پایان و خسته کننده که در درونم جریان یافته بود، پایان بخشم.(۳)                           
در آن هنگام من به شدت تمام با «فروید» سر و کار داشتم، و با شیوه ها و بررسی هایی که در دوران جنگ با بیمارانی که خود به تداوی شان می پرداختم، آشنا. من بر آن شدم تا از درون خودم به مساله هایی که می توان از یک بیمار به دست آورد، برسم. گفتار یک جانبه یی با چنان سرعتی جریان می یافت که در موردش مقوله نقد دیگر توانایی اداره را از دست می داد، به صورت آرام این بیان تا جایی که امکان اجازه می داد، خالی می شد. چنین به نظرم می آمد و اکنون هم می آید ـ آن جمله در مورد مردی که دو تکه گردید به شکلی برایم ظاهر شد تا به ثبوت برساند ـ که سرعت فکر بیش تر از واژه گان نیست و هرگز نمی تواند به صورت حتم از دستور زبانم و یا قلمی که به روی کاغذ می دود، سرپیچی و نا فرمانی نماید. در خط همین نگاه بود که «فیلیپ سوپاوت»  Philippe Soupault (که با او من برای بار اول این نتیجه گیری را در میان گذاردم) و من بر آن شدم که  برخی از کاغذ ها را با نوشته هایی همراه با نگاه توهین آمیز به ادبیات، بینباشم. در این راه ساده گی فهم و تحقیق به آرماش دست یافت. ما درپایان روز اول توانستیم تا حدود پنجاه صفحه را با که استفاده از همین شیوه به دست آمده بودند، برای یگدیگر بخوانیم و به مقایسه نتیجه گیری یک دیگر بپردازیم. به صورت شگفت انگیزی هردو به نتیجه های همانندی دست یافته بودیم. جالب است که اشتباه ها و خطا های مان نیز همسانی داشتند: در هردو، توهمی به صورت به  شدت نا عادی به گونه شوق و ذوق، مقدار زیاد احساس و صور خیال با چنان کیفیت بالایی که ما در نوشته های عادی به آن هرگز دست نمی یافتیم، و در آن کیفیت بالای زنده  و گویای نماد ها موج می زدند، و البته این جا و آن جا سطر های خنده آور و مضحکی نیز راه شان را باز نموده بودند. به باورمن، تنها و یگانه تفاوتی که میان ما وجود داشت، به مزاج و طبعیت خاص ما بر می گشت. ( از «سوپاوت» کم تر ثابت  و ایستاست نسبت به من)  و من اگر اجازه داشته باشم تا دید نقادانه بیش تری داشته باشم، این است که او از این بابت اشتباه هایی داشته است که چند واژه یی را به مثابه عنوان در سرنامه برخی بخش ها کاشته است ـ در این جا بدون شک روان و روح راز دار گونه و گیچ کننده اش، باز تاب نموده است. از سوی دیگر باید به او شاد باش گفت که روح عصیانگرش را در مخالفت با آوردن دگر گونیی در متن  برخی نوشته ها که به باور من بسیار بد آراسته شده بودند، هم چنان نگه داشته است. البته در این راه به صورت کامل حق به جانب می باشد.(۴) در حققیت امر بسیار دشوار است که به صورت تمام عنصر های گونه گونه یی را که به آن ها رو به رو می شویم، ستایش نماییم. حتا می توان یاد آور شد که در اولین خوانشش غیر ممکن است تا از آن لب به تحسین گشود. این نکته ها در ظاهر امر چنان به نظرت بیگانه می نمایند که نمی توانی بدانی کی آن ها را برای کدام کسی نوشته است ! و تو به صورت طبعیی از آن نا باور می گردی. از دید شعری، آن ها با مقدار چیز های بیش از اندازه و به شدت پوچی انباشته اند. با نگاه دقیق تر، ویژه گی این پوچی از روح تسلیمی آن ها به همه چیز ـ به هردو گونه ناپذیریشی و قواعدی ـ ناشی می گردد. در این دنیا، برای زایش یک امر راز گشایی و یا پرده دری از ساختار هایی و یا واقعیت هایی، بایست کم تر عینی بود.
برای بزرگداشت «گ. اپوللینر»  Guilaume Apollinaire ـ که به تازه گی ها مرده است، و همو ی که چنین به نظر می آید که نبض همانند ما را لمس نموده است، بدون این که بودن همین ادبیات پیش پا افتاده را قربانی  نماید ـ من و «سوپاوت»، واژه واقعیت بر تر یا ابر واقعیت را به کار می بریم تا بیان نو احساس ناب که در اختیار داریم و با آن نگران هستیم که  دوستان ما نیز از آن سود ببرند، باز بتابانیم. امروز من باور به این ندارم که نباید حرفی بیش تری زد. معنای که ما آن را بیان می داریم، از آن  مفهمومی که «اپوللنیر» آن را به کار می برد، گام بر تر برداشته است. اگر با دقت توجیه نماییم، ما می توانیم این واژه ابر واقعیت را به گونه یی به کار ببریم که «گرارد دو نروال»  Gerard de Nerval آن را(۵) در      Filles de Feu  به  کار برد. در حقیقت امر د مورد «نروال» چنین به نظر می آید که تا اندازه قابل توجه روان آن چی ما در باره «اپوللینر» به کار می بریم دارا بوده است. از سوی دیگر، او واژه ابرواقعیت را( که هنوز هم ناقص بود) به کار می برد، اما، توانایی این را نداشت که دید ژرف اندیشه یی، آن گونه که ما به آن می پردازیم، بدهد. در این جا دو بخش گفتارش را که در این مورد از اهمیت والایی برخوردار است، می آوریم:
٫٫«دومای» Dumas عزیز، من برایت توضیحی در باره  پدیده یی می دهم که تو در بالا از آن سخن زده ای. آن گونه که می دانی، افسانه پردازان و قصه گویانی اند که ایشان تا آن گاهی که خویشتن را با شخصیت های خیال و تصور شان همسان نسازند، به خلق داستان پرداخته نمی توانند. تو می دانی که «نودیر» Nodier دوست دیرین ما با چی باوری بیان داشت که بسیار بسیار بدبخت بوده است که در هنگام انقلاب، زیر تیغ گیوتین قرار گرفت.  یکی چنان به این باور دل می بندد که خود شگفت زده می شود، که چگونه سرش را از زیر این تیغ مرگ بیرون کشیده است.،،
٫٫... از آن جایی که تو چنان با بی پروایی و نسنجیده گی  این باور را ابراز کرده یی که یکی از سروده هایی را در حالت چنان شهوت ابرواقعیت سروده یی که به گفته «جرمنان»، پس حالا به همه این سرود خودت گوش فرا بده! تو آن را می توانی در پایان این جلد بیابی. این ها مبهم تر و گنگ تر از ماورای طبعیه «هگل» یا «یاد مانده» اثر «سویدنبُرگ»  Swedenborg می باشند و هر قدر که شگافته تر شوند، جذبه خویش را بیش تر از دست می دهند، اگر چنین چیز هایی امکان داشت، کم از کم به جدی بودن شان معترف می شدم.،، (۶)              
نا درستی است که به حق خویش در مورد کاربرد واژه «ابر واقعیت» در همه بعد های احساسی به ویژه در مورد هایی که بر آن ها نیت داریم، پُشت پا بزنیم. این امر روشن است که پیش از آن که ما با این واژه سر و کار بیابیم، بار معنایی دقیقی نداشت. به این گونه من برای بار اول وهمیشه این را به همه تعریف می نمایم و مشخص می سازم:
«ابر واقعیت»، از دید واژه شناسی اسم و مذکر است. روان نا خود آگاه ناب است. این پدیده به وسیله گفتار و یا نوشتار، توانایی بیان کارکرد فکر و اندیشه را به درستی دارد. در این راه، فکر و اندیشه در نا حضوری و غیاب تمام اراده یی که آن را عقل تحمیل می کند و بیرون از همه چارچوب های زیبایی شناسی و یا اخلاق، قرار دارد، عمل می نماید.
دانشنامه یی، فلسفه. «ابر واقعیت» بر پایه باور به واقعیت برتری برخی شکل های معین که تا حال نادیده گرفته شده بودند و در عرصه قدرت متعال رویا و خواب، قرار دارند، و در کردار به منفعتی پایبند نیست، استوار می باشد. این پدیده راه به سوی ویران کردن دایمی و جاویدان همه شیوه های کردار روانی و زیر ساخت هایش، برای حل مشکل های اساسی زنده گی، باز می گشاید.
پاتریک والدبرگ، Patrick Waldberg «ابر واقعیت»  (نیویارک: مک گراوو- هیل، (  ۱۹۷۱)، صص. ۶۶-۷۵.

" حق نشر و کاپی این مطلب برای نگاه محفوظ است."

کلمات کلیدی این مطلب :  سوررئالیسم ، ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/3/4 در ساعت : 4:49:31   |  تعداد مشاهده این شعر :  1223


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 12,604 | بازدید دیروز : 11,772 | بازدید کل : 121,766,621
logo-samandehi