رباعیات
با کیش رخت مات شد از من شه دل
فرزین مرا فکــــــند از اسب به گـِـل
آن آتش چـــــشما ن خمارت یک بار
مقصــــود مرا نمی نماید حاصل
*****************************
خوشحالم از اینکه چون تو یاری دارم
دریای پُر از حس بهــــــاری دارم
هر سوکه نظر کنم ، تو را می بینم
صد قافیه!! با تو یاد گـــاری دارم
************************************
دل دادن و یار پر کشیدن سخت است
جان دادن و دلدار ندیدن سخـت است
سهل است هــــــــزار بار مردن با تو
یک بار ولی ز تو بریدن سخت است
******************************
آماده ی مرگ می کنم جانم را
در پای تو می فشـانم ایمانم را
یک گوشه ی چشم را نشانم بدهید
تا سرخ کنم حـَلق غزل خـوانم را
************************
از پای فتاده ام مرا دست بگـــیر
از بار گناه ، هرچه را هست بگیر
هنگــــام خروج من از این قالب خاک
دسـتان مرا بدون پیوست بگـــیر
*************************
مـِـهر تو ز دل برون نمایم ، باید
از دام تو بال و پر گــشایم ، باید
پرواز به همراه قفس ممکن نیست
زین طـــرفه قفس برون بیایم باید
مصطفی معارف 17/10/90 کرج