سخنی باشاعری چوان
(بابي وفا توصحبت مهرووفامكن)
بابي وفا توصحبت مهرووفامكن
باروزگار دعوي چون وچرامكن
دلبستگي به بوالهوسان كي روابود؟
برخويشتن ملالت ومشكل دوتامكن
آنراكه چون غريبه گذشت ونديده رفت
نا آشناست اشگ مريز ودعامكن
آنكس كه درپي دگران است چشم او
ازچشم خود بيافكن وازپي صدامكن
حاصل زعشق يكسره جزدرد سرنبود
خوش گفته اند خويش برآن مبتلامكن
آزاده باش بادنلرزاندت چوســـــرو
مشكن غرور وشكوه زناآشنامكن
بااين هنر چه غصه وافسردگي چرا؟
همچون گذشته دامن حق رارها مكن
باديدنقدخواندم ودفتر تمام شد
برچندقطعه شعروسرود اكتفامكن
جمله ترانه بودو همه حرف هاي دل
درپرده گوي حرف دل وبرملامكن
سحراست شعررام نمايد رميده را
مشغول نظم باش وتوفكردوامكن
گرازرقيب طعنه شنيدي صبورباش
بنويس وبرچنين سخنان اعتنامكن
لغزش مسلم است دراين اولين قدم
احساس ذره خستگي ازپابه پامكن
ازپندپيرخسته وآزرده دل مشو
برچاپ ونشرشعرهنوز ادعامكن
ديوان يادگاري پايان عمرهاست
تودرشباب عمري ودرابتدامكن
من بارهانوشته ام وپاره كرده ام
ازگفتن حقيقت مطلب ابامكن
مامورشرع انورما گفت ((اشرفي))
حق رابگوهميشه واصلا ريامكن
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/22 در ساعت : 16:25:5
| تعداد مشاهده این شعر :
1126
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.