ناگهان يعني تو اي تقدير ديرادور
اصفهان! شيراز قرن هفت! نيشابور!
راستي يعني چرا؟ يعني چه ميخواهد
از تكاپو در تن اين شهرها تيمور؟
حال من سخت است... آسان... سخت... آسان ... سخت
شيشهها لنگ تلاطمها و من معذور
حال من خوش نيست مثل ناگهانيها
حال من پرت است مثل پرسهاي تا دور
راستي يعني چرا من ناگهان بيشعر؟
راستي يعني چرا من ناگهان بيشور؟
ناگهان، رازيست، آغازيست، پروازيست
يك دهن آواز حتي –شور يا ماهور –
ناگهان من، من بيناگهان وهميست
در ترانه، در غزل، در پرسهها، در گور
ناگهان سطريست از بيشعري ممتد
ناگهان، تلخيست از شيريني انگور
ناگهان عشق است و آن عشق است و جان عشق است
اصفهان... شيراز بعد از عيد... نيشابور...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:8:18
| تعداد مشاهده این شعر :
1152
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.