سمت معراج چو کشتی شناور شده ای
در نگاه همه قوم پیمبر شده ای
بیشتر موج بزن تا که پدر سیر شود
یک قدم مانده که در ماتم تو پیر شود
وقت رفتن شده از چشم پدر دور شدی
مست از کام پدر این همه مسرور شدی
می رود جان پدر در پی جانان میدان
می شود در دل ذرات چو نوری پنهان
لاله ای نعره زنان باز به باغت آمد
به تماشای تو یک باز سراغت آمد
آسمان پیش نگاهت ز نفس افتاد ست
این حسین است ز بالای فرس افتاد ست
خسته شد روی تمام بدنت مرد پدر
چاره ای جز به عبای پدرت نیست دگر
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/27 در ساعت : 7:23:37
| تعداد مشاهده این شعر :
1232
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.