مرغ باغ ملکوتی که پرید از وطنش
چند روزی قفسی داشت به شکل بدنش
پر کشید از قفس خانه به اقلیم نسیم
نذر می کرد به امید کبوتر شدنش
سرخ تر از تن سیبی که به آبش زده اند
و نبرد از همه آفاق به غیر از کفنش
خاطرش سوخت از این حادثه با یک لب سرخ
و سری سبز فدا کرد فدای دهنش
سنگ این مرد نشان از دل تنگی دارد
که ترک خورد ز آرامی هر آمدنش
بی شک از خاک تنش سر بزند نرگس مست
صبح یک جمعه که شب می شکند آمدنش
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحیش به دست
سر بر آرد پی یک سرو ز زیر چمنش
و چهل روز گذشت از سر آن صبح نخست
عهد ما با سر آن زلف شکن در شکنش
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/10/27 در ساعت : 7:24:51
| تعداد مشاهده این شعر :
1224
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.