حرمت
مائیم و غمی به وسعت آینه ها
افسرده دلی ، ز غربت آینه ها
هرچند به پای دل شکستیم ، ولی
هرگز نشکسته حرمت آینه ها
شوریده
هرکه شد شوریده تر ، بی خویش تر
هر که عاشق تر ، یقین ، دل ریش تر
عشق را با درد قسمت می کنند
« هر که بامش بیش ، برفش بیش تر »
جاده
در جاده ی زندگی مسا فر بودم
در پیچ و خم زمانه عا بر بودم
یک سینه نگفته حرف دارم در دل
دل خوش به همین شدم که شاعر بودم .
ارادت
باید که به عشق دست یاری بدهیم
در پاسخ دل جواب آری بدهیم
وقت است که با ارادتی از سر صدق
مردانه به عاشقی سواری بدهیم .
وسوسه
گفتیم به راز عشق آگاه شدیم
باوسوسه ای دوباره گمراه شدیم
دل کرد اشاره ای و ما فهمیدیم
« ازچاله در آمدیم ودر چاه شدیم».
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/2 در ساعت : 0:7:34
| تعداد مشاهده این شعر :
881
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.