زیر کوله بار ناخوشی
شانه را ببین چه زخم گشته است
سهم ما از این دو روز زندگی
وا مصیبتا
نزاع و اخم گشته است
فکر نان، تمام وقت را گرفته است
دل پر از غم است و از خیال ما
اینچنین خیال تخت را گرفته است
سخت می شود تبسمی نشاند بر لبی
با توام، تویی که هر دقیقه در تبی
ابر تیرگی بدون قطره ای
تار کرده دیده مرا
آه، لااقل ببار لحظه ای
تا که زنده سازی این سپیده مرا
نغمه های عاشقانه کی رسد به گوش
تا که این قبیله زنده گردد از ندای او
جامه های چاپلوسی و ریا به در شود
جامها لبالب از شراب ناب
گوش جان دهند
تا ز کوی عاشقی رسد صدای او
طاق گشته طاقتم بیا امام عصر
دست ما بگیر
قلبهای ما تو وارهان ز بند و حصر
90/11/7
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/8 در ساعت : 7:47:42
| تعداد مشاهده این شعر :
1123
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.