تا قافله به شام غریبان رسیده است
آرام جغدِ شوم، که مهمان رسیده است
بانو اسیر ظلمی و تردید کوفیان
این ارث سالهاست به انسان رسیده است
بغض انتهای جاده؟ نه ، آغاز راه بود
کشتی شکسته ای که به طوفان رسیده است
فریاد کن همیشه ی تاریخ درد را
چیزی بگو که چوب به دندان رسیده است
خون ها گواه روشنی راه بوده اند
زیبای مطلقی که به ایمان رسیده است
تب آتش نشسته به صحرا کبود ِ ابر
بانو صبور باش که باران رسیده است
مردان ظلم مست غرور همیشگی
با این گمان که قصه به پایان رسیده است
حسی غریب در دل ما ریشه کرده است
آن مرد سبز پوش به میدان رسیده است..
زهرا رسول زاده
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 4:49:50
| تعداد مشاهده این شعر :
966
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.