نيــل اكنـون در تب و تاب است... / ( غزل )
زخمی تر از هر روز اکنون در تب و تاب است
رودی خروشان – نیل – در اندیشه ی فرداست
روی خیابان ها پر از تکبیر می خواند
هر قطره اش بغضی ست، صد مشت است، پرغوغاست
باید مسیر راه را هموار تر سازد
سد کرده راهش را بُـتی همواره در تکرار
باید تبر بر دوش بردارد، بـیـآشوبد
درهم بریزد کاخهایی را که پابرجاست
موسی،عصایت را بیاور! مار می روید
هر گوشه لای سنگها ، از هر در و دیوار
دارند اسراییلیان از صلح می گویند!
خنجر درون آستین کهنه شان پیداسـت
یوسف ببین! دارد یهودا گرگ می سازد
با تکـه های این مثلث های سـردرگـم
پیراهنی بر روی دستانش پر از خون است
این یادگار کودکان "غزه" و "قانا" ست
***
فرعون از این آشفتگی کابوس می بیــند
افتاده زیر سنگفرشی از خیابان ها
امشب بیـا تاریخ ! با من باز هـم بنویس
این سرنوشت شوم ، سهم نامبارک هاست !
17 بهمن ماه 1389
اصغر اكبري