نشسته ام تك و تنها ،شبي زمستاني
به تن كشيده ام از تب ،لباس عرياني
شكست آينه در من شكست فردا شد
و تكه هاي درونم ،هجوم طوفاني
قسم كه از غم اين زمانه دلگيرم
به جان خسته ي ماه و دو چشم باراني
كسي سكوت مرا با صدا نمي خواند؟
به جرم عاطفه ديدم زنان قرباني
هميشه گرگ زمانه، به گله مي تازد
و دخمه مي شود آنجا، شعور انساني
براي مرگ حقيقت، نشانه اي كافيست
همين كه سهم تو باشد، سقوط و ويراني
به گوش سايه فرو كن ،طنين جانم را
شكفته راز درونم ،به ساز چوپاني
خدا به حرمت دلها شبانه مي آيد
و آيه مي كند آخر حديث پنهاني...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 5:10:56
| تعداد مشاهده این شعر :
955
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.