چه بی خودانه از این شعرها گذر كردیم؛
زمان كه طی شد و از عشق ها كم آوردیم
كنار پنجره یك بوف كور منتظر است
نگاه كن كه شبیه تپانچه ای سردیم!
دلت خوشست كه مردی شبانه می آید؛
امید واهی و پوچیست...ما مگر مردیم؟
میان خلق خدا، یك شبیه آدم؛ هست؟!
تمام خاصیت ما: همین كه نامردیم!
چه داسها كه گشودند دست و منتظرند
برای چیدن ما كه؛ شقایقی زردیم
از اشك ابر بهاری، شراب می نوشیم
خراب سیلی طوفان، ملول از گردیم
میان سفره مان نان اشك و خونابه ست
در انتحار خدایان؛ تجسم دردیم
و عشق، مرد و هلایش به گوشمان نرسید
چقدر بی سرو پا گرد كعبه می گردیم...
صبح(راشین گوهرشاهی- نوزدهم بهمن نود-تهران-پشت ميز اداره...! )
طرح- سيزده ارديبهشت 1375-مشهد-(خوابگاه دختران دانشگاه فردوسي):
نوشته ي داخل طرح:
باران...
ببار
از ترنج طراوت
ظرفم تهيست
از طراوت باران...
(صبح-همان فصل).
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/24 در ساعت : 10:22:48
| تعداد مشاهده این شعر :
1131
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.