من از مصاحبت باغِ خواب، تن زده ام
وَ خيمه در برهوت كلاغِ من زده ام
سياه خانه ي روح است سمتِ ميعادم
به هفت لايه، سراپرده در لجن زده ام
هلا! نهايت پروازم آشيانه ي زاغ
كه در بلند هوي تكيه بر زغن زده ام
ستاره در عفنِ شب به خيره كاشته ام
وَ دست رَد همه بر سينه ي پَرَن زده ام
جنون به ساقه ي ذهن ام دوباره ريشه زده است
ببين كه جن زده ام من وَ يا شمن زده ام
از آبگينه ي چشم كلاغ، منعكس ام
وَ در كوير شبح، رقص تن تتن زده ام
به چارميخ اسارت كشيده ام تنِ روح
شراب كوسه ز مرگابه ي چَرَن زده ام
ستانده ام ز هيولاي شب دهان بندي
كشيده سخت، به دروازه ي دهن زده ام
حضيضِ چاهِ زَمَن را فكنده ام لشِ تن
وَ خون گرگِ رذيلت به پيرهن زده ام
جبين به معبد شيطان نهاده ام به نماز
وَ نقشِ عقربِ قيرينه بر وَثَن زده ام
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/11/27 در ساعت : 9:28:5
| تعداد مشاهده این شعر :
982
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.