زبان تلخ تو را شـــــــــــهد ناب می بینم
زبان تلخ تو را شـــــــــــهد ناب می بینم
همیشه مستعد یک جــــــــــواب می بینم
بیا و قدر زبانت بدان پری چـــــــــــهره
بر آتش غمم آن را ، چـــــو آب می بینم
تمام سر خوشـــــی ام را زمان مستی ها
ز جوشش می ام الکـــــــــــتاب می بینم
دلم به طعنه ی تو، کرده خووشرطی شد
کلام نغز تو را هم ، ســـــراب می بسنم
بریز بر عطشــــم کاسه ای ز آب حیات
ز سوز تشنگی آن را ، شــراب می بینم
به برگ گل بنویس ای شــــقایق وحشی
که گریه های تو را هم ، گـلاب می بینم
تبسمی بکــُـــن از جنس خنده ی شیرین
که زهر خند تو را نا صـــواب می بینم
"من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم"
ولی برای تو آن را ، عـــــذاب می بینم
سیاه شد ورق عمر من در این کــوشش
شنیدن سخنم را به خــــــــواب می بینم
مصطفی معارف/2/12/90 کرج
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/2 در ساعت : 21:29:28
| تعداد مشاهده این شعر :
1369
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.