مترونامه (2) طنز
در باز شد و ز هر طــــــرف سیل روان
یک لحظه هزار رستم پیر و جــــــــوان
چون مور و ملــــــخ به روی هم غلتیدند
بر پیکـــــــــــــر هم ، جامه ز تن دریدند
با رنج کـــــــــــــــم و فشار آن رستم ها
بی اذن دخــــــــــــــــول رفتم اما یک پا
جا ماند زمن پای دگــــــــــــر در خارج
کِی خوانده کسی چنین سفر در کالـــــج؟
فریاد بر آورد یکـــــــــی ، پا از کیست؟
یک پای بدون صاحب اینجــــــا باقیست
فریاد زدم کــــــــــــــه پای من جا مانده
بخش دگــــــــــــرم داخل و یک پا مانده
گر لطف کـــــــــــنی به داخلش بفرستی
ناگاه برید حـــــــــــرف من با ژستی!!!
کفش تو چه رنگ بوده گر پا از تست؟
جوراب تو مارک دار بوده؟ آگــوست؟
گفتم که مراست کــــفش مشگی،، نالان
آگاه نیم ز مارک جــــــــــــوراب ،الان
بعد از کـــــــــلی خنده و هم لوده گری
پا داد به من ، ولیک ، پای دگـــری !!!!
تا بعد
مصطفی معارف 9/11/90 کرج
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/12/11 در ساعت : 18:54:14
| تعداد مشاهده این شعر :
1472
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.