ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



آن که ابراهیم تا آتش کشاند می تواند در گلستانش نشاند


 



 



مهربان زین بیش دل سنگی مکن



 سینه را آزرده با تنگی مکن



سینه ی دنیا ز سنگینی چو سنگ



سینه  ی آئینه تو گشته تنگ



بسکه بد مهر است دنیای دنی



او نمیارزد به یک اُف گفتنی



مهربانان را به خواری می کشد



سر بلندان را به زاری می کشد



هرچه خواهد با ظریفان می کند



زهر در کام حریفان می کند



:مهربانم خسته ام از زیستن



زیر بار رنجُ غم ماندست تن



میکشم بار گران جانی به دوش



زهرها کردست در جانم که...نوش



می روم با پای بی همراه خویش



می دمم در ضربه های آه خویش



آه هایم راز اندوه من است



شانه هایت طا قت کوه من است



تکیه گاهم سر بلندت خواستم



زین سبب از خویش هر دم کاستم



تا نبینم بغض دلتنگی زتو



بشنوم آواز یک رنگی زتو



پس دگر زین بیش دلتنگی مکن



کام را آزرده با تلخی مکن



گو ببارد زآسمان آتش ببار



یک نفر در ماست گوید " غم مدار



آنکه ابراهیم در آتش نهاد



میتواند در گلستانش نشاند



 آتش دنیا گل باغ خداست



هرچه اوخواهد سزاوار ُرواست



پس بیا گر سوی مسلخ می رویم



بی دریغُ دردُ بی آوخ رویم



سربلند از غار آتش بگذریم



پاکتر از صد سیاوش بگذریم........



 


کلمات کلیدی این مطلب :  آن ، که ، ابراهیم ، تا ، ، آتش ، کشاند ، ، ، می ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/1/15 در ساعت : 17:41:19   |  تعداد مشاهده این شعر :  1338


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی رضا آیت اللهی
1391/1/16 در ساعت : 10:20:26
سلام به بانوي شعر
احساسات لطيف شاعرانه شما مرا به ياد مفهوم شعر در فرانسه مي اندازد كه حتي ويكتور هوگو را در آن به استغاثه واداشته است . زيباست و بسيار روان . مي خواهم بنويسم : مادرانه و برگوارانه .
در چنين شعري كه در ضمن ياد آور شيوه فكري خيٌام تا ابوريحان و غزالي و به ويژه نظامي گنجوي و به طور كلٌي « سبك خراساني آخرين » است گاه تشبيهاتي تمثيلي وجود دارد كه در اين اواخر شايد فقط در اشعار ملك الشعراء بهار وجود داشته است ؛ مثل سنگ و آئيينه كه آئينه خود از سنگ است و زاده ي سنگ :
سينه آئينه تو گشته سنگ
اگر نقطه گذاري مي فرموديد بهتر نبود ؟
محمد توحیدی چافی
1391/1/15 در ساعت : 18:32:29
می روم با پای بی همراه خویش




می دمم در ضربه های آه خویش


درود بر شما...شعر زيبايي بود
---------------------------
سپاس از لطف و دیدارتان
شاد باشید
علی میرزائی
1391/1/16 در ساعت : 1:13:53
سلام خانم اوجی
سروده ای روان ودل نشین است
استفاده بردم
------------------------------حضورتان مایه دلگرمی است
ایام به کام
مصطفی معارف
1391/1/16 در ساعت : 14:35:22
با سلام مجدد مثنوی زیبا و روانی سرودید دستتان در د نکند.
پاینده باشید
احمد فرجی
1391/1/16 در ساعت : 1:31:14
باسلام وادب واحترام/زیبا بودوروان و دلنشین .اما ظاهرا طولانی شدنش کاردست شاعرداده و بیت های پایانی حرفی برای گفتن نداشتندوحذفشان اصلا لطمه ای به ساختمان شعرنمی زد . درمصراعی هم « دلتنگی» رابا «تلخی » قافیه آورده اید که بنظردرست نمی رسد. شرمنده از جسارت.موفق باشید و سربلند همراه با سالی خوش -بااحترام مجدد- فرجی
علی رضا آیت اللهی
1391/1/16 در ساعت : 10:31:28
سلام
صميمانه و خصوصي . اگر من به جاي شما بودم در مصرع :
1 - « جان من » به جاي « مهربان » به خصوص كه خواننده كه از همان ابتدا مخاطب اصلي شما را حدس نمي زند با خود مي گويد چگونه هم مهربان و هم دلسنگ !!!
2 1 - « رنج و غم » واو عطف رادر نوشتن مي آورند حتي اگر موقع خواندن به صورت ضمٌه بخوانند . شما غالبا" ضمٌه را به جاي واو عطف مي آوريد .
14 - به اين صورت : زهرها كرده ست در جانم كه نوش !
18 - « شانه ي » به جاي « شانه هايت »
24 - كام را محتاج هر بنگي مكن
يا : ذهن مغموم مرا رنگي مكن ( رنگ به معني رنج هم هست )
يا : خاطر آزرده را رنگي مكن
يا : ذهن شفٌاف مرا زنگي مكن
ببخشيد شاعره بزرگ و خواهر خوب من !
-------------------------------------------------------------
سلام بزرگوار
تعجب نکنید اگر پیام خصوصی شما را به صورت آشکار جواب می دهم
می خواهم تمام دوستان بدانند که وجود عزیزانی چون شما چه نعمت بزرگی است که در این سایت برای مبتدیان و نو آموزانی چون من وجود دارد
زکات علم نشر آن است و شما جناب آیت اللهی عزیز زکات علم خود را با چنین آموزش هائی پرداخت کرده اید
تمام موارد ذکر شده را به گوش جان نیو شیدم و از محضرتان آموختم
برقرار باشید و مستدام
آرزو پناهی (باران)
1391/1/16 در ساعت : 0:58:48
درود بانوی قلم
به احترام سروده تان بر می خیزم
دستمریزاد داشتید
در اوج می بینمتان...
------------------------------------
سلام گلم
ممنون از محبتت
شادزی
بازدید امروز : 312 | بازدید دیروز : 13,569 | بازدید کل : 122,986,802
logo-samandehi