یکی از اولین غزل هایی که گفتم این غزل بود
با نردبانی میرسم پای جهان چشم تو
تا ماه پرنوری شوم در آسمان چشم تو
گفتم که ناهید توام کّل جهان فهمید که
یک مشتری پیدا شده در کهکشان چشم تو
اعماق قلبم سوخت تا چشم تو از هم باز شد
قلب جهانی سوخت در آتشفشان چشم تو
دیو وپری ها گوشه ی دیوان من می ایستند
وقتی که من رد میشوم از هفت خوان چشم تو
باران عشقت را بباران برتن خشکیده ام
شاید یکی کمترشود از تشنگان چشم تو
من منطقم را داده ام مجنون ام و بی فلسفه
یک جام دیگر میزنم از شوکران چشم تو
بر آب و آتش میزنم تا توی قلبت جا شوم
با اینکه می افتم شبی از نردبان چشم تو
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/3/4 در ساعت : 4:50:16
| تعداد مشاهده این شعر :
2669
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.