ما گُم شدیم درشلوغی سردرگُمی ها ،چرخ باد گیج مان کرده است ،همدیگر را نمی شناسیم ،در روزگاری که به شدّت نیازمند یک دیگر هستیم .
وطندارم
بیا بنشین کنار انتظا رمن وطندارم
که باتو قدر این دنیا دلیل زیستن دارم
کنار نیمه ات بنشین وکامل کن مرا جانم
که من هم نیم سیبی سُرخم وآتش به تن دارم
من وتو هر دو محتوم دو نیمی خویش می باشیم
تو هم زخمی تیغ و پنجه ای هستی که من دارم
تو می دانی که سی سال است بویت در گِلم مانده است؟
وتا صد سال دیگر بازهم با خویشتن دارم؟
ستُرگ قامتت اندازه ی پامیر وهندوکُش
ومن درسنگ سنگ ات مُشک آهوی ختن دارم
شده تشویش چشمان توگلشهر*غزل هایم
بیا!باتوبهرجای جهان باشم وطن دارم
*گلشهر:منطقه ایست درشهر مشهد که ساکنین اش اکثرامهاجران افغانستانی هستند.
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/26 در ساعت : 1:48:50
| تعداد مشاهده این شعر :
1183
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.