سلام جناب رحمانی عزیز ربا عی های فاخر و قابل تاملی است که با ذکاوت وهوشمندی تمام سروده اید دست مریزاد
|
سلام آقای رحمانی عزیز وبزرگوار بسیارزیبا ودلنواز وفاخر بدیع سروده اید.دست مریزاد سربلندوپیروزباشید
|
سلام جناب استاد رحمانی عزیز شما همیشه اشعارتان زیبا و افق نگاهتان متفاوت است .بسیار عالی بودند . //////// عمو مصطفی سلام. آیا درباره نظر استاد نبوی سخنی دارید؟
|
با سلام مجدد خدمت جناب استاد رحمانی عزیز آن چه که استاد نبوی در دید گاه خودشان مرقوم فرموده اند واقعیتی است که از یک اثر تراژدی یا غمنامه انتظار می رود . اگر شما به شعر ناقابل من هم توجه بفرمایید در بیت دوم شگفتی خودم را از آن نشان داده ام که شما یعنی برادر صادق ، توانسته اید با نگاه به یک کار ناپسند ، زشت و دلخراش ( سهراب کشان ) یک رباعی به این زیبایی خلق کنید . بعضی از تحلیل گران معتقدند که فردوسی از داستان های کهن بنا به میل ، سلیقه و ذوق خودش آنچه را که می خواسته گزینش می کرده و گاهی در اوج ارائه ی نقش قهرمان داستانهایش ، نطر و دیدگاه خودش را نیز اعمال و بر سیره و روش قهرمانان داستان تحمیل می کند. از جمله در نبرد رستم و سهراب ظاهرا به چنین کاری دست زده است . رستم قهرمان پرداخته ی ذهن و زبان حکیم طوس که نماد اعتلای انسانی از نظر هنر ، اخلاق و اندیشه و کمال است و از هیبت انسانی زمینی ، به موجودی آسمانی تبدیل شده ، به دلخواه فردوسی در گیر در عشقی زمینی با تهمینه است . سهراب که جوانی کم سن و سال ولی بر آمده ، تربیت یافته و برومند است ، هم به دنبال پدر می گرد و هم در این اندیشه است که همین پدر را بیابد اختلافات ایران و توران را از میان بردارد و آن شخصیت با ارزش و والا را بر هر دو سرزمین به هم پیوسته حاکم کند . در این تراژدی طبق روال هر تراژدی دیگر ، رستم و سهراب تا آخر داستان همدیگر را نمی شناسند ولی چشم پنهان خالق اثر ، یعنی فردوسی بزرگ باز است و همه چیز را می بیند و کارگردانی می کند و به نظر می رسد چاشنی پنهانکاری و دسیسه را به آن داستان بزرگ و کم نظیر چشانده است . و البته نباید انکار کنیم که رد پای زنی هم در گوشه کنار این تراژدی به چشم می خورد . در چنین صورتی می توانیم به آقای رحمانی حق بدهیم که نام رباعی را پنهان کاری بگذارد و از تبانی ، دسیسه و حتی توطئه های آن تصویر برداری کند و از سوی دیگر به آقای نبوی که تراژدی را خوب می شناسد و نقش توانمند تقدیر و ناتوانی قهرمانان داستان در برابر آن را لازمه ی شکل گیری تراژدی هایی از این قبیل می داند ، حق بدهیم که علیرغم دوست داشتن ساختار شعر ، معنای به دست آمده از آن را نپسندد. ولی من هنوز هم می گویم بر شعر درود و بر دل ِ شیدایی دیروزی و امروزی و هم فردایی به به که چه کرده این برادر صادق ! سهراب کشان و این همه زیبایی !
|
درود بر شما معنادار و شیوا و عالی است دست مریزاد
|
درود بر صادق عزیز و گرامی زبان این شعر بسیار قوی و ستودنی است. اما از نظر معنا آن را نپسندیدم عزیز تر از دل! تراژدی که یکی از ژانرهای بنیادین درام است بر پایه اشتباه قهرمان بوجود می آید. و رستم به عنوان قهرمان، با اشتباه سترگ خود، تراژدی را رقم زده است. چنانچه در تراژدی رستم و اسفندیار، این اسفندیار است که تراژدی را بوجود می آورد. چرا که در آن داستان، نقش قهرمان را اسفندیار بازی می کند. در تراژدی نخست ضد قهرمان افراسیاب است و کاووس، عنصری خودخواه و جاهل که به غریزه قدرت و شهوت وابسته است. و با بهانه تراشی برای رساندن نوش دارو به رستم ( که خود نوش دارو را باید تاویل کرد ) عملا در خدمت ضد قهرمان قرار گرفته است اگر بخواهیم از سطح تحلیل دراماتیک ماجرا فراتر برویم، در هر دو تراژدی ( رستم و سهراب و رستم و اسفندیار ) این تقدیر است که بازیگر اصلی است و تقدیر چنین بود که رستم برای پیمودن مراحل سلوک خود باید نفس اش ( سهراب ) را قربانی می کرد. و اسفندیار برای پر شدن چشم دنیا خواهانه اش ( قدرت و تاج و تخت پدر ) باید که به سیستان می رفت و آنچنان می کرد که کرد گامی ژرف تر که بنهیم به قهرمان اصلی ماجرا می رسیم. و تقدیر از بازیگری به قهرمان ارتقا پیدا می کند و این قهرمان برای خودش شاخصه و میزان های جدایی دارد که در حوصله ی این بحث نیست درود بسیار بر حضرت ت و عذر خواه جسارت به محضر شما و شعر خوش زبان و محکم تان سرافرازی ت افزون و عزت ت پایدار . //////// اکبر عزیز سلام این یک برداشت شاعرانه از آن تراژدی هولناک است. و من نمی توانم به استدلال محکم شما پاسخی درخور بدهم. امید که اساتید این حوزه که در این سایت هستند به یاری من آیند.
|
بسیار زیبا... درود بر شما
|
سلام جناب آقاي رحماني كارهاي شما را خواندم كارهاي اسطوره اي لايه هاي دوم و سوم دارد.....البته...
|
سلام در زيبائي و رواني شعرهاي شما بحثي نيست . ماشاء الله . ميماند مباحث محتوائي كه تا من پيرمرد بخواهم خودم را برسانم استادان محترم سايت همه حرفها را زده اند و در اين زمانه ي مشهور به « عدالت اجتماعي » حرفي براي بنده باقي ننهاده اند : سهراب تقريبا" هفتاد ساله ! . البتٌه تحليل ها و تفسيرها و نهايتا" تعبيرها متفاوت اند ؛ و زيبائي هنر و ادبيٌات نيز در اين تفاوت و تنوع است : و نيزتفاوت هنر و ادبيٌات با رياضيٌات و تاحدودي فيزيك و... مثال « رستم و سهراب » كه « اصل مطلب » نيست . فقط يك شاهد يا مثال يا به تعبيري « سمبل » است . فرع مطلب است ؛ امٌا چه ولوله اي ! چه « شاهنامه شناسي » ئي و چه « فردوسي شناسي » ئي كه به راه نيانداخته است!!! . به نظر من ، كه در اين جمع شعر و شاعري ، كوچكترين هستم ، شما از « فتنه » ي ناشي از « پنهانكاري (نيرنگ ) » دار و دسته دشمن ( كيكاووس ، كه او هم در اينجا فقط يك مثال است ) سروده ايد ؛ و آنهم به اين وضوح و صراحت . رستم به عنوان يك قهرمان نه در مقابل اراده و نه حتي در مقابل « تقدير » بلكه در مقابل « بي خبري » ئي كه براي همه يك پيشامد و امري طبيعي است و در اينجا خدعه آميز نيز بوده است قرباني شده است همانطور كه در انتهاي عمر خود با بيخبري از وجود چاه و خدعه برادرش ، شغاد . و بعد هم نتيجه گيري و تعميم ادبي – ايراني ( تمثيل به مثل ) « سهراب كشان » كه تكرار فرموده ايد . عالي است . عالي است . عالي است . « رستم بازي » هم در رباعيٌات شما به خوبي هويداست كه اشاره به « داستان هاي رستم » دارد ؛ و آنهم رستم به عنوان يك « شخصيٌت » ، چه بخواهيم چه نخواهيم ، « افسانه اي » . تمثيل است و نه تاريخ ! . در نتيجه گيري از « فتنه » تا به « قرباني » هم فرايندي عالي را در مسير يك « تباني » طي كرده ايد و نشان داده ايد . عالي . عالي . عالي .
|
سلام جناب رحمانی خواندمتان ،زیبا سروده اید موید باشید
|
سلام خدمت استاد عزیز رباعیهای دلنشینی بود مانا باشید
|
درود بر صادق ترین شاعر....ارادتمندیم استاد
|
سلام جناب رحمانی.حضورتان کم رنگ شده خوشحالم که شعری دوباره را از شما می خوانم در این سایت.موفق باشید
|
سلام بر جناب رحمانی عزیز مواردی که به ذهن ام می رسد: 1-تکرار کردن سهراب کشان از سوی رستم قاعدتاً نمی تواند درست باشد چون سهراب کشان رسمی ست که بعد از ماجرای رستم و سهراب شکل گرفته 2-حقه ی رستم بازی مولوی می گوید: شیر خدا و رستم دستان ام آرزوست رستم قهرمان ملی است و قهرمان شاهنامه و فردوسی علاقه ی زایدالوصفی به رستم نشان می دهد آن جا که در اولین نبرد رستم و اسفندیار می گوید: تویی جنگجوی و منم جنگخواه بگردیم با یک دگر بی سپاه ببینیم تا اسب اسفندیار سوی آخور آید همی بی سوار وَ یا باره ی رستم جنگجوی به ایوان نهد بی خداوند روی به تقابل واژگان جنگجوی/جنگخواه-اسب/باره-آخور/ایوان-سوار/خداوند دقت بفرمایید.به کار بردن حقه و بازی دو ایراد دارد به نظرم برداشت شاعرانه به این شکل و شمایل نمی تواند قابل توجیه باشد 3-در شعر تبانی، سهراب و تهمتن و سمنگان از یک جنس نیستند اگر سمنگان را مجاز محل و اراده حال در نظر بگیریم آن وقت با دو گزینه روبروییم . اول شاه سمنگان که نقش مثبتی در جریان داستان ندارد و دوم تهمینه دخت شاه سمنگان که می تواند از جنس سهراب و تهمتن فرض شود
|
سلام رباعی ها و سه گانه ی زیبا و با مضمونتان بر دل نشست شادزی
|
سلام و عرض ارادت خدمت استاد رحمانی عزیز و ارجمند بر شعر درود و بر دل ِ شیدایی دیروزی و امروزی و هم فردایی به به که چه کرده این برادر صادق ! سهراب کشان و این همه زیبایی ! دست مریزاد شاعرانگیتان مستدام ////////////// استاد روحانی از لطف شما و شعرتان بسیار ممنونم . در مورد نظر برادر نبوی آیا سخنی دارید؟
|
سلام مجدد من در محضر حضرتعالی و استاد نبوی درس پس می دهم . حضرت فردوسی تنها یک شاعر نبوده یک فرمانده ی جنگی چیره دست ،یک نمایشنامه نویس قهار،یک کارگردان نکته سنج ، یک روانشناس ماهر ، یک جامعه شناس تیزبین و..... بوده است ذهن خلاق اوست که آن همه غم و شادی و صحنه و تراژدی را آفریده است . جبر جاری در شاهنامه را او به زیبایی تقدیر و تحمیل کرده است و ..... اما من معتقدم نگاه شما هم علاوه بر آنکه شاعرانه ست ناشی از یک علاقه ی شخصی ست و شاید منبعث از این قول که " شاهنامه خوب است آخرش خوش باشد " و دلخوری از پایان آنگونه ی داستان باعث شده از پنهانکاری و تبانی که عاقبت به سهراب کشی انجامیده است ناراضی باشید و بروز این اندیشه ها در شعرتان طبیعی ست و بدون شک اینگونه اندیشیدن حتی در مورد شاهنامه هم جاذبه و دافعه و موافق و مخالف دارد. موفق و مؤید باشید و مرا عفو کنید.
|
سلام و عرض ارادت من هر سه شعر را در محور عمودی به هم پیوسته میدانم (دستکم به علت انتشار یکجایشان)؛ بنابراین با عقاید مطرح شده فی الجمله موافقم با این توضیح: اگر «حقهی رستمبازی» به معنی کلک و همدستی رستم با کاووس و به اصطلاح مراکز قدرت باشد همان است که دل نازک اساتید محترم را به خشم آورده؛ ولی به نظرم میشود «حقهی رستمبازی» را به معنی بازی سرنوشتی گرفت که رستم هم ـ خواه و ناخواه یکی از بازیخوردههای آن «تبانی گسترده» محسوب شود. به برداشتی دیگر، خود یکی از قربانیان آن «تبانی» است و همانگونه که آقای نبوی عزیز اشاره کردهاند اصولاً بازیگردان اصلی کس دیگری است و تحلیل نهایی کار از لونی دیگر باید باشد... ضمناً چند قرینهی خفی و مهم برای تصرف شاعر در اصل داستان و تبدیل شدن شعر به نماد یا کنایه وجود دارد؛ مثلاً جمع بستن کاووس: کاووسان، سهراب کشی: سهراب کشان، و یا: تبار پنهانکار... «بازیگر صحنهی نقاب اندازی» هم یکی از سطرهای کلیدی است. گستاخی مرا ببخشید و ببخشایید. مستدام باشید. //////////////// با سپاس از اظهار نظرتان من نیز منظورم این بود که رستم هم قربانی شده است وگرنه هیچ کس نمی تواند اسطوره ی ایرانی شود، در حالی که فرزندش را کشته باشد!
|
سلام لذت بردم از خوانش اشعارتان مفق باشید و پیروز
|