حباب ها:
"حباب 1"
بر هر که پناه آورم می میرم
می گریم و با چشم ترم می میرم
ای دوست! مرا ناز کن،اما از دور
دستی بکشانی به سرم می میرم...
"حباب 2"
حاشا که تو در نیاز من ناز کنی
هیچم؛ تو مبادا که برانداز کنی
در چشم خلایق آبرو خواهم داشت
الّا که تو مشت بسته را باز کنی...
حباب 3
گفتند رفیقان: برود خواهد مُرد
گفتند: چرا خود آبرویش را برد؟
اینگونه که او هوای خود را دارد
بدجور به گردباد برخواهد خورد!
غم، از همه گونه ای فراهم دارم
- لبخند به لب داری؟
- دارم! دارم!
من حال و هوایم -ای شهادت- خوب است
در زندگی ام فقط تو را کم دارم...
نفرین به دلم که باز خسته است دلم
کشتی شده و به گل نشسته است دلم
آیینه خودش، سنگ خودش، پس نه عجب
از اینکه دو صدبار شکسته است دلم
طنز
"آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزندو عیال و خانمان را چه کند؟"
این را بزند، آن دگری را بکشد،
او را بدهد طلاق، وآن را چه کند؟!