يك باغ سوت و كور، سكوت برف؛ دوران خواب هاي زمستاني
يك تكه چوب قامت يك مرد است، با يك كلاه و يك كت باراني
سرما و سوز، سوز صداي گرگ، شب هاي بي ستاره ي تنهايي
شب هاي بي ستاره ي يلدايي، شب هاي بي ستاره ي طولاني...
تنها كلاغ بي سر و ساماني، هم صحبت مترسك باغستان
سهم مترسك از همه ي دنيا، تنها كلاغ بي سر و ساماني
...
غربت تمام هستي يك مرد است، مردي كه تار و پود دلش درد است
از چشم هاش تاب و توان برده ست، اين گريه هاي دائم پنهاني
بغضي كه تا هميشه فرو خورده است، مردي كه با تولد خود مرده است،
تنها دلي گرفته و پژمرده است، سهم تمام عمر نگهباني
...
دنيا پر از مترسك مظلوم است، گنجشك هاي هرزه فراوانند
جايي كه هرزگي شده قانونش، بايد تمام عمر بترساني
...
تنها هميشه تا ته خط تنهاست، تنها شدن نجيب ترين غم هاست
من عاشقم به واژه ي تنهايي...من عاشقم به گريه ي پنهاني...
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/1/28 در ساعت : 12:4:44
| تعداد مشاهده این شعر :
1014
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.